سایت فوتبال مردمی

چاپ

هنگامی که يک مبتدی نيازهای خود را می شناسد، هوشيارتر از خردمندی می شود که بی خيال است. «لائوتسه»

زلزله«فرصت» یا نکبت

زلزله و دیگر بلایای طبیعی علی رغم اینکه رخدادی نکبت و نکبت بار است، آیا می تواند یک«فرصت»هم باشد؟ آیا فرداها که ایران زمین خدای نکرده دچار طوفان و سیل و آتش سوزی یا سرمای شدید یا گرمای شدید و... گشت آن هنگام باید نوشت و از عقول ایرانی که شهره به«نخبه» بودن هستند، پرسید که آیا می شود از این رخدادها درسی گرفت و جامعه ایرانی را از ناامنی خانه ها و شهرهاشان آگاه ساخت تا از خانه ها و بناهای پوشالی و سست امروزین خویش دست بردارند و در سایه اجماع ملی در اندیشه و سودای آن برآیند تا بناهایی را ایجاد واحداث کنیم که با کمترین هزینه و زمان ساخت همراه با استحکامی بسیار بالا و...  مامنی امن و آسوده برای شهروندان ایرانی باشد.؟؟؟

امروز«ما» درغرب کشور مشغول به دفع و رفع بحران زلزله هستیم آنهم با بیش از200 پس لرزه در آن منطقه و زلزله در دیگر مناطق این مرز و بوم که بعد از هر زلزله هزارگونه درخواست و نیاز برای «زلزله زدگان» مطرح می گردد و بعد دغدغه عمومی و ملی آن می گردد که آنها را یکی پس از دیگری برآورده سازند؛ مثل انتقال مجروحین از زیرآوار به اورژانس و بیمارستان و مردگان به گورستان و اسکان زندگان درچادرها و بعدکانکس ها (پدیده جدید) و از آنجا به مسکن بازسازی شده یا نوساز و بعد احتیاجات درون خانه ها و...که این همه روندی است طولانی که خواسته و ناخواسته می بایست به طور ملی و مردمی به انجام رسد. ایکاش در پس این همه اهتمام ملی و مردمی یک اندیشه «فرا بحران» نیز وجود می داشت و به جای غرق شدن دربحران، ازخود پرسشگر بودیم که چه می باید کرد تا جامعه ایرانی درانواع بلایا و بحران ها هیچ یا کمترین آسیبی جانی و مالی را متحمل شوند و بعد این سوال را طرح می کردیم که چگونه با یک فن آوری ساده و بومی می توان«همه چیز»یک ملت را دچار یک دگرگونی اساسی ومطلوب و متعالی و پایدار نمود؟ و بسترزیستی امن و آسوده را آفرید؟ وبدین گونه به استقبال آینده پرچالش می رفتیم (اندیشه فرا بحران).

ایکاش باور می کردیم که تنهاترین و بزرگترین راه«نجات» واقعی ایران و انسان ایرانی، ساخت«خانه های مدرن و امن و آسوده وفرااستاندارد و خود مولد انرژی و کم مصرف در صرف انواع انرژیها است که یک روزه برپا می گردد آنهم با هزینه ای بسیار بسیار اندک»؛ وکاش باورمی داشتیم که فقط با این رویکرد است که ایران و ایرانی می تواند از هزار و یک بند و معضل و مشکل ملی و میهنی خود بدرآید و پای در راه ساختن یک «ایران و تمدن مدرن» نهد (آغاز زندگی خردورزانه ایرانی). اما اما، افسوس اینک جان انسان ایرانی در معرض انواع بلایای طبیعی (که هر روز بر شدت و سرعت و وسعت آن افروزده می گردد) و همچنین جنگ نظامی و جنگ میکروبی و... قرار دارد و متاسفانه هیچ جان پناه امنی نیز ندارد و براستی که در چنین وضعیتی«ابررسالت و تکلیف دولت مردان و عقول ایرانی» قبل از هرچیز باید به این مهم معطوف باشد که چگونه می توان اهالی ایران زمین را به «خانه های مدرن وامن آینده» «مسلح» کرد و نخست از بزرگترین سرمایه ملی که خود جان انسان ایرانی است و بعد سرمایه مادی و معنوی آنان حفاظت وحراست واقعی کرد و همچون گذشته ایرانی امن و آسوده و خلاق و پویا و تمدن ساز را به ظهور رساند.

آری، براستی که امروزه ایرانی با همین دانش و خرد و بضاعت فعلی خود میتواند از مشتقات «نفت»(پتروشیمی)«اکسیر» و دست مایه ساخت دیوارهای مدرن آینده را بیابد (ماده ای به مقاومت فولاد و شفاف تراز شیشه*) و بعد آنرا در قالب های گوناگون ریخته و قطعاتی به نام «دیوارهای ساده و ترکیبی مدرن آینده» با تاریخ مصرف 300ساله تولید نموده و بعد با طراحی و مهندسی«پازلی شکل» بناها و مجتمع ها و شهرهای فرا استاندارد و مدرن آینده را ماهیت بخشید * و با این رویکرد جامعه ایرانی را از هزار و یک مشکل لاینحل خود رهانیده و نظم و انضباط و تقوای ایرانی را به نمایش گذاشته و تمدنی نوین خلق نماید.

ایکاش باور می کردیم که آنچه که تمامیت ایران و ایرانی را در یک بستر نوین و متعالی حقیقی و عینی قرارمی دهد و تحولی مطلوب و پایدار و خلاق و... را برایمان به ارمغان می آورد نه در انقلاب اقتصادی و یا انقلاب فرهنگی و...است، بلکه این مهم تنها درسایه توجه و اهتمام به«ساخت وتولید دیوارهای مدرن آینده»است. اما افسوس که نه دغدغه دولت مردان مان آنست که در اندیشه و تدبیر چنین«بناها و خانه های مقاوم 300ساله» باشند تا هرخانوده ایرانی را به آن مسلح کنند و نه مردم مان را چنان مطالبه ای است که از دولت مردان درخواست مسلح شدن به«خانه های آینده»را داشته باشند؛ پس بی شک بحران های بعدی آنهم با شدتی بالا شاید سبب شود تا به«آچمززدگی ملی و مردمی»کامل برسیم و آنگاه چه باید کرد؟ را که امروزمی بایست مطرح می کردیم «طرح» کنیم و عقول ایرانی درآن هنگامه درراستای«راهکار ساخت دنیای امن و آسوده وکم مصرف و خودمولد و... ایرانی»معطوف به اندیشه گردند. با این وصف من شهروند ایرانی«ایده ساخت دنیای مدرن ایرانی» را سالهاست که دنبال می کنم و به مقام معظم رهبری و ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی و سازمان محیط زیست و سیمای جمهوری اسلامی به عنوان راهکار اجرائی«اقتصاد مقاومتی» مطرح نموده ام که متاسفانه تا به امروز بی جواب مانده و اکنون این ایده مردمی را که به سهولت قابل تحقق است به«مردم کشورم»تقدیم و منعکس می نمایم بدین امید که این مهم در اذهان عموم جاری و ساری شود و مهمترین و اولا ترین درخواست بحق«مردمی»گردد. باشد که هر خانواده ایرانی مسلح به خانه های امن و آسوده و فرا استاندارد و... گردد، بدان امید.

مهدی میرابی –یکی از اهالی مردمی ایران زمین

پيشاهنگ خويشم در ميان اين مردم؛ بانگ خروس خويشم در کوچه های تاريک.«چنین گفت زرتشت»

چاپ

شماره: 22-95

تاریخ: 06/09/1395

پیوست: ندارد

 

بسم الحق

آموزش سهروردی آن است که: رهايي در شناسايي؛ و شناسايي، راه رهايي است.

حضور جناب آقای دکترمسعود سلطانی فر

وزیر محترم وزارت ورزش و جوانان

با عرض سلام و ادب

نخست انتخاب حضرتعالی را تبریک عرض نموده و بعد توفیق روزافزون آن جناب را در این مقوله مهم  (ورزش و جوانان) از خداوند منان مسئلت می دارم.

متاسفانه به استحضار می رساند که اینجانب مهدی میرابی از موضع «مصرف کننده ورزش» طی 20 سال گذشته  در پی انواع کاروان های مدیریتی که به ورزش کشور ورود و خروج کرده اند، رهسپار روزها و ماهها و سالها بوده ام و در این مسیر همواره از خدا خواسته ام که آدم اهلش را بر مسند ورزش کشور قرار دهد تا جامعه ایرانی با مقوله «ورزش»آشتی و پیوندی جدی و عمقی نمایند و در این خصوص در میان  همه مدیرانی که بر مسند ورزش کشور جلوس کرده اند تنها دکترمحمود گودرزی بود که بواقع مولانای ورزش می بود و بدین خاطر ما جامعه ایرانی خرسند و شاد که در سایه دولت تدبیر و امید «فردی ورزشی شناس» بر مسند ورزش + جوانان جلوس کرده و یک تحول و تعالی مطلوب در ورزش کشور را رقم خواهد زد! اما افسوس که او هیچگاه به دیدار«شمس ورزشی»خویش نائل نیامد و زمان نیز به او فرصتی بیش نداد. آری،گردونه ورزش خیلی بیرحم است در ابتدا بسیاری از مدیرانی راکه در دوره و دولت خود افرادی کاردان و خلاق و نوآور و... بودند را به خودجذب نموده و بعد ازچندی آنان را درکمال حیرت و ناباوری به بیرون پرتاب کرده و می کند از این روی روند آمد و شد مدیران در ورزش کشور سند و گواه است که جمیع مدیران ورزشی مان تا کنون تنها مدیریت حال بودند ومتاسفانه نتوانستند یک افق روشن وکاری بنیادین را در ورزش موجب و شامل شوند و در میان ایشان تنها یک مدیر در طول تاریخ ورزش مان بوده که آمده علاوه بر راهبرد امور جاریه ورزش (مدیریت اکنون و زمان حال) دارای یک ایده برتر نیز بوده و با شعار «طرح جامع ورزش» کوشیده تا گردونه ورزش ملی را بنیانی دگر نهدکه افسوس آن عزم و اداره و تلاش به طرحی آرمانی و سنگ بزرگ تبدیل شد! با این وصف اکنون سئوال اینست چرا هیچکدام از مدیران ورزشی مان درطول تاریخ ورزشمان نتوانستند یک افق روشن و تابناک و خردورزانه را در ورزش مان گشایش و افتتاح نمایند؟ آیا تغییر دولت ها است که فرصت ماندن به مدیریت های ورزشی را نمی دهد تا شاهد موفقیت خویش باشند و راه و اهداف خود را دنبال کنند؟ آیا بدلیل اینکه مدیریت ها غیرتخصصی هستند و فاقد یک«اتوپیای ورزشی»می باشند تن به مدیریت«راهبری اکنون ورزش»می دهند و به ناچار«مدیریت حال»می شوند؟ و یا این طبقه کارشناسان ورزشی هستند که پاهای«روح های انقلابی مدیریت های» غیر متخصص را درکفش «بوروکراسی و دانش محدود و قالبی خاص» خویش می بندند تا سکون و روزمرگی حاصل تلاش و عملکرد مدیران ورزشی گردد؟ (مصداق:پای اسب استدلالیون چوبین بود/پای چوبین سخت بی تمکین بود) و یا سلیقه زدگی و من سالاری خود مدیران ورزشی است که بدون در نظر گرفتن«اهم و فی الاهم» با نگاه یک سویه خویش به ورزش می نگرند و دست به اقدام و عمل می زنند؟ و...

با این حال جریان تاریخ ورزش مان نشان داده که تمامی اهالی ورزش (عام وخاص) همواره و پیوسته منتظر بوده اند تا یک«ابرمدیر»ورزشی بر مسند ورزش ظهورکند و به همگان راه و برنامه و جهت دهد و تحول آفرین باشد،کسی که فرمان و دستورش نو و جدید باشد و ارکان ورزش ملی را در راستای آن بسیج و هدفمند و پویا گرداند و موجی نو از ورزش را در جامعه ای که با فقرتحرک روبروست جاری و ساری سازد و اکنون ورود چنین مدیری رویای تاریخی مان شده است. با این وصف اگر روزی من شهروند مصرف کننده ورزش برای لختی مسئول این ورزش بودم بی شک 2 هدف اصلی را پی می گرفتم و آنرا به سرانجامی نکو می رساندم: (سقف و کف ورزش)

1- به «ورزش عام (همگانی)» به طور جد می پرداختم  و به عموم جامعه ایرانی نوید می دادم که«ورزش» را درون خانه های آنان خواهم برد (نه بدانگونه که تاکنون رسم بوده که جمعی از نفوس انسانی ایرانی را در جایی و به مناسبتی گرد هم آوریم و بعد نامش را بگذاریم ورزش همگانی)

و

2- در خصوص«ورزش خاص»یا همان ابررشته ورزش هایمان(فوتبال) به جامعه ایرانی بویژه نسل جوان قول می دادم که به زودی شاهد آفرینش«یک ساختارمطلوب ملی فوتبالی»که درخور شان و مقام ایران زمین باشد، خواهند بود.

پس با راهکار«تای چی»(ووشو) یا همان پایه اولیه ورزش همگانی کشور چین به استقبال اولین سنگ بنای «ورزش عام ایرانی»می رفتم و در این راه نخست از دیپلماسی(وزیر ورزش کشور چین)جهت وارد کردن این رشته ورزشی و سپس در راستای بومی سازی آن از نیروهای داخلی(فدراسیون مربوطه وکارشناسان و پیشکسوتان و اهل فن و رسانه ها)کمک می گرفتم تا ارمغانی بزرگ را به ملت خویش تقدیم دارم(سلامت و نشاط جامعه ایرانی یا همان«سنگ بنای اولیه ورزش همگانی»).

و اما درخصوص«ورزش خاص یا ابررشته ورزش هایمان»با راهکار«فوتبال بهره وری یا مردمی»به رنسانسی در این رشته پرطرفدار و فراملی می پرداختم و پایه های یک ساختار مطلوب را که فراخور شان و مقام ایرانی باشد به دست«مردم و برای مردم»پی می افکندم و برای تحقق این مهم نخست تشکیل فدراسیونی«غیرمتعارف و موقت» را به نام فوتبال مردمی در بدنه ورزش کشور ضروری می دیدم که می بایست این فدراسیون نه تنها به جبران مافات فوتبال ایرانی بپردازد بلکه باید یک ساختار هرچندکوچک و نوپا، ولی آگاهانه و خردورزانه، را ایجاد و احداث نماید و یا به جای«فدراسیون غیر متعارف فوتبالی»به ایجاد و احداث«شورای 40 نفره خبرگان فوتبال ایرانی»اهتمام می ورزیدم و این دگردیسی فوتبالی را همراه با حمایت مادی و معنوی ازآن شورا طلب می نمودم.

دریغا که 20 سال توپ این کارشناس و آن کارشناس و این ساختمان و آن ساختمان و این جناب و آن جناب شدم و هیچگاه نتوانستم به راس ورزش خود بگویم که زیرمجموعه حضرتعالی منتظر و گوش بفرمان آنند که ایده واستراتژی و راهکار شما را به تحقق رسانند(چرا که شما مصدر امور هستید) و اگرخود«اتوپیای»ورزشی ندارید و تنها به راهبری امور فعلی ورزش توجه و اهتمام دارید، بیائید علاوه بر راهبرد امور جاریه ورزش به 2 رشته ای که ذکر شد توجه ویژه ای مبذول دارید{1-نخستین ورزشی که باجسم همه انسانها ارتباط دارد(تدوین نرمشی استاندارد- ایرانی) 2- معطوف شدن به رشته ای که بیشترین نفوس ایرانی بدان استقبال و توجه نموده اند(طرح جامع فوتبال ایرانی)}و براستی که ورزش ایرانی نیازمند«مدیریت جهادی»است، نه از آن نوع که غرق در اندیشه ساخت 1370 و چند ورزشگاه در سطح کشور می بود و نه آن اندیشه و اهتمامی که در طرح آرمانی(جامع ورزش) غرق می شود، بلکه نیازمند به«مدیریتی»است که قبل از«صدارت»از خود پرسیده باشد که مادر ورزش هاآیا«رشته دومیدانی»است؟ یا مادر ورزش ها قبل از هر ورزشی«نرمش»است؟ همان امر مهمی که متاسفانه تا کنون با آن سلیقه ای رفتار شده و یک شکل پایه و استانداردی از آن تعریف و تکوین نیافته(مثل کشور چین که میلیونها انسان میدانند که شروع و پایان«فرم نرمش»عمومی{ووشو- تای چی}چگونه است از این روی کودک 3 ساله تا پیر 100ساله را در کنارهم نمایش می دهند که جملگی با حالت هماهنگ به ورزش همگانی می پردازند و یک فرم مشخص را اجرا می کنند(الفبای اولیه ورزش همگانی) در حالی که مردمان«ما»تنها بدلیل اینکه عقول ورزشی مان به این مهم تا کنون توجه و رصد نکرده اند(اولین سنگ بنای ورزش همگانی) از این موهبت محروم مانده اند و اینک نیازملی - ورزشی مان است که در سایه مدیریت جدید ورزش بدین مهم پرداخته شود و هدیه ای بزرگ به اهالی ایران زمین تقدیم و عرضه گردد(تای چی ایرانی) و دیگر اینکه«ما» نیازمند وزیری هستیم که از خود پرسشگر باشد که کدام یک از رشته های ورزشی پای از حیطه ورزش بیرون نهاده و به پدیده ای فرا ورزشی و جهان شمول تبدیل شده اند؟ وآیا آن ورزش توانسته خواست و رضایت عموم را برآورده سازد؟ و راهکار تحول و تعالی «ابررشته ورزش هایمان» چیست و کدام است؟ و در خصوص واگذاری 2 تیم مردمی به بخش خصوصی(پیروزی و استقلال)بداند که راه نه دولتی ماندن و نه راه خصوصی سازی نمودن این 2 تیم مردمی است، بلکه نیاز به راه سوم است، یعنی، واگذاری به «مردم»(تعریف و ایجاد یک ساختار اقتصادی نوین، ساختاری هرمی شکل که با سرمایه و آرای  خود هواداران به تکوین و حیات راه می یابد) و...

درپایان امید و انتظار می رود که حضرتعالی با دو پای ورزشی «خاص» (سقف و کف ورزشمان) طریقت ورزشی خویش را آغاز نمائید و رضایت و خرسندی نفوس ایرانی را موجب و شامل شوید. بدان امید.

یکی از اهالی ورزش ایران زمین مهدی میرابی

بدرستی که افکار ما «ما» را آنطور ساخته اندکه هستيم. موضوع فکری و روحی «ما» عاملی است که سرنوشت ما را تعيين می کند. امرسن می گفت: «يک انسان همان چيزی است که تمام روز به آن فکر می کند.» مگر می توان طور ديگری هم باشد؟ امروز ديگر کوچکترين شکی نداريم که بزرگترين مسئله، در واقع حتی تنها مسئله ای که «ما» درگير آن هستيم، مسئلة انتخاب افکار درست است. اگر از عهدة اين کار برآييم در راه درست قدم برداشته ايم و قادريم تمام مشکلاتمان را حل کنيم. «ديل کارنگی»

چاپ

گرچه دانسته هايم اندک است، امّا می خواهم آن را بشناسانم تا ديگری، بهتر از من، حقيقت را کشف کند و کاری را پی گيرد که به رفع اشتباه من بينجامد. و با اين همه شادمان خواهم شد که علت کشف آن حقيقت بوده ام. «آلبرشت دورِر»

مجازی سازی فوتبالی

خوب است قبل از آنکه تعریفی از «مجازی سازی در فوتبال ایرانی» ارائه دهم، نخست نامی از عواملی را که می توانند این مهم را متولی شوند و خدمتی مضاعف به جامعه ایرانی نمایند ترسیم دارم و سپس به مقوله «مجازی سازی فوتبالی» پردازم:

majazisazifootballi_th

جهت بزرگنمایی روی نماد فوق کلیک نمایید.

مجازی سازی در فوتبال ایرانی یعنی بهره و استفاده از یک «روش جدید» برای جدا سازی از «اصل» نامطلوب (همان اصل و اساس و پایه ای که در گنگی و بختک زدگی ذاتی خویش مانده و همواره نیز عقیم و معدوم کننده بوده است)؛ در واقع مجازی سازی فوتبالی یعنی همان «خردی» که می بایست از ابتدا در راه فوتبال ایرانی (فوتبال تحقیقی) هزینه و خرج می کردیم ولی تاکنون به فراموشی سپرده شده است و لذا جهت جبران مافات می بایست از هم اکنون آنرا در «بستری نوین» (بنام مجازی سازی) صرف و خرج کنیم تا از برزخ  و گنگی فوتبال تقلیدی به سوی ساختاری عقلی و تحقیقی«هجرت»کنیم و بنیان گذار فوتبالی ناب و خردورز و مردمی و تحول آور و نشاط آور و پویا باشیم.


بله، ما تنها در سایه «مجازی سازی فوتبالی» است که می توانیم یک «فرصت جدید» ایجاد و احداث کنیم و سپس با تعقل و تدبر جمعی به «آنالیزجدید فوتبالی» (در وجه عملی و وجه نظری آن) بپردازیم و بعد با استنتاج قطعی خود دست به اجرا و عمل جدید زنیم و «الفبای فوتبالی ایرانی» خویش را تعریف و تبیین سازیم و آغازی باشیم برای پایانی.

مجازی سازی فوتبالی با 2 روش قابل تحقق و اجرا است:  majazisazi01 یکی از «وحدت» (مدیریت فوتبالی) به کثرت فوتبالی، و دیگری از کثرت «مردم فوتبالی» به وحدت (مدیریت)؛ در روش اول این مدیریت است که یک «ایده » نوین را آورده و در راه تحقق آن ارکان فوتبال ایرانی را رهنمون و هدفمند می سازد تا تجلی و عینیت ایده را موجب و شامل شود و اما در روش دوم که هر مرجع و مقامی(ازکثرت مردمی فوتبال)  در درون جامعه می تواند متولی «مجازی سازی فوتبالی» باشد، این تحول و تعالی فوتبالی نخست نیاز به یک «ایده» دارد، ایده ای که «دگردیسی» فوتبالی را مطابق بر پایه علم و منطق ترسیم دارد بطوریکه اهداف و راهکارهای آن راه منطبق با داشته ها و سرمایه های موجود و فعلی باشد و بر محور «بازیکن سازی» نوین، استراتژی و برنامه داشته باشد و این همان رویکردیست که از طریق «آموزش پایه ای و همگانی فوتبال» نسل امروز و فردای این مرز و بوم را مورد تربیت و بازشناسی استعدادهای ویژه فوتبالی قرار می دهد و بهترین ها را نیز عرضه و معرفی کند (تولید مطلوب ماده اولیه فوتبال).

در واقع مجازی سازی فوتبالی به اولین سئوالی که می اندیشد آن است که فوتبال از چه «ماتریالی» (مواد اولیه) تشکیل یافته؟ و بعد در راه رشد کمی و کیفی مواد اولیه «فوتبال نوین» اهتمام می ورزد تا با استخراج و پالایش داشته های خویش ساختاری نوین ایجاد کند.آری، بازیکن سازی بزرگترین «استراتژی مجازی سازی فوتبالی» است، از این روی آموزش عام و استاندارد شده فوتبال می تواند قدم اول و یک میزان جهت رشد و شناخت بازیکن «خوب و متوسط و عالی» را به دست «ما» (و عموم مردم)  دهد و شایسته های فوتبالی را نیز به سهولت شناسائی نماید و خود این امر(آموزش عام فوتبالی)  خواسته و نا خواسته، بستر ایجاد  یک ساختار نوین عقلی و علمی را بر فوتبال ایرانی تحمیل می کند و صد البته مهندسی علمی فوتبالی، تجلی و درخشش این مطلوب سازی فوتبالی را دو صد چندان می کند.

مجازی سازی فوتبالی فرصت و مهلتی است تا اندیشه عام فوتبالی برای مدتی کوتاه و فوری با اجما ع اندیشه های خویش  بسیج شود و «خردورزی فوتبالی» را در راستای شناخت و تکوین«الفبای فوتبال ایرانی» مصروف دارد و آغازگر «فوتبال نوین ایرانی» گردد (تشکیل موقت شورای خبرگان فوتبال).

مجازی سازی فوتبالی نفی کننده داشته ها و سرمایه های ملی فوتبالی نیست و در قاموس خود هیچگاه مترصد چالش آفرینی و جنجال سازی با فوتبال موجود ایرانی نبوده و نیست، بلکه راه و طریقتی است که با صلح و صفا و دوستی و مهرورزی می کوشد تا بستر رشد و پرورش استعدادهای مردمی فوتبال را به وسیله خود مردم  فراهم آورد و بهترین ها را نیز به جامعه فوتبال هدیه دهد.

مجازی سازی فوتبالی یعنی آفرینش یک راه نوین و متعالی که خرد ایرانی در آن مستتر است(فوتبالی تحقیقی و علمی).

البته، مجازی سازی فقط در حیطه و مربوط به فدراسیون فوتبال نیست؛ مجازی سازی یعنی «عدم خردورزی» فدراسیونی که در طول فوتبال مان جاری و سازی بوده؛ مجازی سازی فوتبالی یعنی که فوتبال متعلق به همگان است و بسیاری از نهاد ها و مراجع و مقام ها و ... می توانند در راه رشد فوتبال ایرانی مشارکت و همکاری نمایند و فوتبال عام را در جامعه ایرانی جهت دوری نسل جوان از اعتیاد و بی هویتی و خمودی و ....  متشکل سازند.

شعار مجازی سازی فوتبالی اینست «درجمع و با جمع و برای جمع» و در راه ساختن «فوتبالی عقلی و تحقیقی» عموم افراد را دعوت می کند تا با «خود مربی ای» و بعد «خود سنجی فوتبالی» و سپس «خود پروری فوتبالی» آینده بهتری را برای خویش و جامعه فوتبال ایرانی رقم زنند.

مجازی سازی فوتبالی که از طریق آموزش پایه ای و عام صورت می گیرد در پی خود، خواسته و ناخواسته، موجب می شود که 2 زیر ساختار فوتبال ایرانی 1- فوتبال گل کوچک و 2- فوتبال زمین خاکی، که روی به مرگ دارند جانی دوباره یابند و در پرسه حیات و رشد دیگری قرار گیرند(همان 2 نوع فوتبالی را که روح مشتاق فوتبالی در این مرز و بوم بطور خودجوش بوجود آورد اما به جهت اینکه «فیفا» این 2 فوتبال را غیر استانداد نامید، مورد بی مهری و عدم توجه فدراسیون فوتبال و عقول فوتبالی مان قرار گرفت! درحالیکه همین دو فوتبال بودند که همواره و پیوسته بهترین داشته های خویش را تقدیم باشگاه ها و لیگ های کشور نمودند (تغذیه دائم فوتبال ایرانی) و حال که فوتبال گل کوچک و فوتبال خاکی هر 2 مرده اند، شاهدیم که عرصه فوتبالمان با فقر استعدادهای ذاتی نیز مواجه است). افسوس که «ما» این میراث ملی و ارجمند را هیچگاه مورد توجه و تعالی قرار ندادیم (آموزش سهروردی آن است که: رهايي در شناسايي و شناسايي، راه رهايي است).

براستی تغییر در «تولید مطلوب» فوتبال ایرانی چگونه میسر می شود؟  عقل سلیم همواره حکم می کند اگر به کار رفع و دفع آلودگی ها و  ویرانی ها اهتمام می ورزیم باید نخست از متن و سرچشمه اصلی آن شروع کنیم؛ با این وصف این سوال پیش می آید که در خصوص فوتبال ایرانی متن و سرچشمه اصلی کجاست و چیست؟ آیا چشمه اصلی «فدراسیون فوتبال» است؟ یا طبقه ای به نام «بازیکن» که اولین و مهمترین رکن فوتبال است (ماتریال اصلی)؟ متاسفانه تاریخ فوتبال ایرانی نشان و گواه است که «ما» همواره و پیوسته «راس» فوتبالمان را به جای «چشمه فوتبالمان» اشتباه گرفته ایم و از راس فوتبال خواسته ایم که «بهترین ماتریال فوتبالی» را برایمان بسازد و بیافریند! و در این میان نه «ما» و نه «راس نشینان فوتبال» درمان را در نگاه و استخراج و پالایش بیکران استعدادهای مردمی فوتبالمان نیافتیم و نیافتند و در نتیجه درمان را فقط در عزل و نصب های فوتبالی دیدیم تا امروز! آری، براستی که تنها با توجه به «ماتریال»(ساخت بازیکن نوین) فوتبالی است که می توانیم یک تغییر و تحول مطلوب و پایدار را پی ریزی نماییم و در قالب «مجازی سازی فوتبالی» تحت عنوان «آموزش عام و پایه ای فوتبال»  بستر ساز این امر خیر و نکو در جامعه ایرانی باشیم. بیائیم با افشای عام الفبای ایرانی- فوتبالی و همچنین با تشویق و استفاده از امکانات خود مردم، سراسر ایران را (با هیچ هزینه مادی) مدرسه فوتبال نماییم و فضای پاک و اجتماعی را به نسل جوان هدیه دهیم.

مجازی سازی فوتبالی با روش «بازیکن سازی خودجوش» تنها ترین و ممکن ترین و مطمئن ترین و بی چالش ترین راه جهت رهایی از بن بست «ساختار تقلیدی و آچمززده » است و فرصت و مهلتی است تا به خردورزی فوتبالی راه یابیم و در این راستا، ایده یا طرح «فوتبال بهره وری» سالهاست که در خصوص «آموزش عام و پایه ای فوتبال» به تهیه و تدوین مراحل  نشر آموزش و ابزارهای کمک آموزشی ساده  پرداخته و همواره نیز آرزومند بوده تا این اشراق فوتبالی را تقدیم به مردم فوتبالی نماید. امید آنکه بواسطه من و شما و او «مجازی سازی فوتبالی» تحقق یابد. بدان امید بدرود

یکی از اهالی مردمی فوتبال مهدی میرابی

«تربيت» انعکاسی از تغيير اجتماعی است.

بزرگی در تاريخ نبايد سرآغاز تقليد شود، بلکه بايد مقدمة ابتکار باشد.

«جان ديوئی، فلسفة تربيتی»

چاپ

دودمانی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند، به کالبد بی جانی ماند که خوراک جانوران دیگر شود. «کنفیسیوس»

گناه فوتبالی

بحث  فوتبال زدایی از جامعه ایرانی (یا همان مبارزه جهت رفع و دفع فوتبال زدگی در جامعه ایرانی) از سالها پیش شکل و رونق گرفت! همان روزیکه در هنگام بازیهای جام جهانی بودیم و یک مجری سرشناس برنامه های سیاسی و اجتماعی و اقتصاد و... گفت : «این یعنی چه که فردا صبح که وارد جامعه می شوی، می بینی با شکست تیم ملی فوتبال «همگان» در یاس و پریشانی فرو رفته اند و کلیت امور زندگی را به کلی فراموش کرده اند و در خصوص فوتبال زدگی باید کاری کرد!». بله حرف و نظر آن مجری محترم چنان صائب بود که به منزله یک دستور العمل برای خیلی ها بود و لذا کم کم دیدیم که فوتبال ایرانی هر روز خار و خفیف تر از قبل شده و می شود و هیچ اعتراض و واکنشی هم در کار نیست و تحقیر فوتبالی بدانجا می انجامد که می بینیم کسی بر مسند این فدراسیون جلوس می کند که از اهل و اهالی فوتبال نیست و بی پرده اذعان می کند که به این سمت تحمیل شده و تا امروز می بینیم که تمامی مهره های فوتبالی او سوخته و تنها مهره مربی خارجی او مانده و جالب اینجاست که خود این مهره نیز (مربی خارجی) به بی کفایتی او گواهی کامل می دهد! بله، روزی 45 میلیون تومان صرف  نگهداری این مهره می شود تا بازی گنگ فوتبالی آقای کفاشیان ادامه یابد! می بینی بلا تکلیفی 2 تیم مردمی را ؟ می بینی که این دو تیم مردمی جایگاهی شده که افراد گمنام با آن به اشتهار و ... می رسند؟ می بینی که دغدغه رسانه ها این شده که چرا ورزشگاهها با عدم استقبال عمومی مواجه است؟! می بینی که عقل متعقله فوتبالیمان در خواب زمستانی و جاوید خود سیر می کند؟ می بینی که پیشگامان فوتبالی
(رسانه ها) از رسالت پیشگامی خود غافل مانده اند و در بن بست های فوتبالی «مو» می یابند و به موشکافی می پردازند؟ می بینی که غیر فوتبالی ها برای سرنوشت فوتبالمان از موضع «وزارت ورزش و جوانان» تصمیم گیری یک سویه  می کنند و ناخواسته درصددند تا دو تیم مردمی را که امانتی در دست دولت ها بوده با چالشی نوین روبرو کنند(خصوصی سازی به جای مردمی سازی)! می بینی که اولویت اول (یعنی فوتبال این ابر رشته ورزشها) به اولویت ثانوی تبدیل می شود و کشتی جای آن را می گیرد؟! و می بینی...؟

آری بقول معروف آب از چشمه و سرچشمه اصلی گل آلود است و صد افسوس «زهرآب» این جوشش چشمه در راه خود بسیاری از داشته های مادی و معنوی مان را سوزاند و خشک کرد و دریغا که تا امروز این سیر و روند همچنان حیات و بقا داشته و کو آن وجدان بیداری که در خصوص این مصیبت فوتبالی دغدغه و داد سخن داشته باشد؟ کو آن وجدان بیدار و آگاهی که با هزار و یک دلیل اثبات کند که «ما» با عدم توجه خود به فوتبال( این بستر پاک اجتماعی جهت حضور نسل جوان) فرصت های سالم زیستی را از آنان گرفته ایم و ضایعات این عدم توجه موجب شد که نسل جوان دیروز و امروز این سرزمین در خرابه های اعتیاد و پلشتی و بزهکاری و بی هویتی و ... سرگردان باشند و جلوه های زشتی را در جامعه به نمایش گذارند؟! براستی که مصیبت و گنگی فوتبالی درد و دغدغه بزرگی است چرا که  مقدار و میزان تخریب ها و خرابیهای فوتبالی بسیار زیاد است و لذا نیاز به بیداری و اجماع «رسانه ها» دارد تا «ما» به مرحله «خودیابی فوتبالی» و بعد «خود آگاهی فوتبالی» صعود و رصد کنیم؛ باشد که رسانه ها بدین رسالت و مسئولیت که از ایشان تاکنون فوت و غفلت شده، عمل نمایند و به خویشتن اصیل و حقیقی خویش نائل گردند تا فوتبال ایرانی در راه نجات و جهت یابی بومی خویش پای نهد. بدان امید- بدرود.

یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

زندگی میدان ادامه راه اشتباه نیست هر گاه پی به ناراستی راه خود بردیم  باید به ریشه و بن پاکی خویش باز گردیم، نه آنکه با اشتباهی دیگر آن را ادامه دهیم که برآیند آن، از دست دادن همه عمر است . «اینچنین گفت زردتشت»

چاپ

 گاهی وقت ها 

گاهی وقت ها ...

گاهی وقت ها نفر اول شده ای ولی به جایگاه دیگران حسرت می خوری.

گاهی وقت ها باید به خاطر جایی که هستی شاد باشی.

گاهی وقت ها متوجه جایی که ایستاده ای نیستی.

گاهی وقت ها نگاه دیگران برایت مهمتر از نگاه خودت به زندگی می شود.

گاهی وقت ها صدای دیگران نمی گذارد آنچراکه باید، بشنوی.

گاهی وقت ها می بازی اما شاید که به هدف نزدیک تر شده باشی.

گاهی وقت ها داشته هایت بیشتر از ادعایی است که برنده ها دارند.

گاهی وقت ها لازم است هرجا که هستی از خودت راضی باشی.

چاپ

منشور اخلاقی ورزش

پيام اپيكتتوس، فيلسوف يوناني از اعماق قرون (حدود 2000 سال پيش) برای ورزشكاران

«از آغاز تا انجام هر كار را در نظر آر و آنگاه بدان بپرداز. و گر نه چون عواقب كار را نسنجیده باشی، نخست با شوق بسیار بدان روی می آوری و سپس همین كه دشواریها پدیدار شوند، یكباره فرو می مانی. آیا مشتاق آنی كه در بازیهای المپیك پیروز شوی؟ من نیز بدان مشتاقم. قسم به خالق یكتا كه چیز پسندیده ایست. اما پیش از آنكه بدان راه گام نهی، عواقب آن را در نظر آر. باید قید انضباط به گردن نهی؛ به اندازه خوری؛ از شیرینیها بپرهیزی؛ در ساعات مقرّر در سرما و گرما به تمرین بپردازی؛ آب سرد و شراب جز به اجازة مربیان ننوشی؛ باید همچنان كه بیمار خود را به پزشك می سپارد تو نیز اختیار خود را یكجا به مربیت دهی و چون گاه مسابقه در رسد آماده باشی كه ضربتها خوری؛ دستت بشكند؛ مفصلهایت گزند بیند؛ دهانت به گل آلوده شود؛ و با این همه به جای شهد پیروزی شرنگ شكست به كامت ریخته شود. چون همة اینها را دانستی و همچنان خود را مشتاق یافتی، آنگاه به میدانهای ورزش گام نه. كار بی مطالعه شیوة كودكان است كه هر دم به چیزی دل می بندند. مانند آنان تو نیز یك روز ورزشكار، روز دیگر گلادیاتور، یا ناطق، یا فیلسوفی، لیكن در حقیقت هیچ یك نیستی. مانند بوزینگان به هر چه می رسی خیره می نگری و  از آن تقلید می كنی؛ ابتدا به شتاب و بی تفكر به كارها روی می آوری و آنگاه هیچ یك را به انجام نمی رسانی.

ای مرد ابتدا به كیفیت كاری كه در پیش گرفته ای بیاندیش، سپس به توانایی خود بنگر و ببین آیا یارای آن را داری. آیا می خواهی در بازیهای دو و میدانی شركت كنی یا در كشتی؟ به بازوهایت و اندامت و كمرت نگاه كن. زیرا هر انسانی بهر كاری ساخته شده است.

اگر می پنداری كه ورزشكار  نیز می تواند مانند دیگران بخورد و بیاشامد و شعلة‌ هوسها را فرو نشاند، پندارت خطاست. باید تا دیر گاه بیدار باشی؛ سخت بكوشی؛ آشناهایت را رها كنی؛ از برنده تحقیر بینی؛ مورد تمسخر قرار گیری؛ و به شرف و كار و اعتبارت بدترین لطمه ها وارد آید.

مسئله این است: آیا تو آماده ای كه چنین بهای گران برای آرامش خاطر، آزادی و آسایش خود بپردازی؟ اگر آماده نیستی گرد آن مگرد. مخواه كه مانند كودكان روزی فیلسوف، روز دیگر مالیات ستان، سپس ناطق و آنگاه مباشر قیصر باشی. این خواهشها با هم بر آورده نمی شوند. تو باید یك انسان باشی، خوب یا بد، یا مبانی معنویت را استوار سازی یا استعداد های جسمانی را پرورش دهی. یا باید "درون" را در یابی و یا "برون" را. خلاصه از مقام یك فیلسوف و یك رهگذر ساده باید یكی را بر گزینی.»


«اپیكتتوس، اندیشه ها"، بخش 29 »


فیلم فوتبال

برترین گلهای تاریخ

جادوی فوتبال خیابانی

بهترین بازیهای تاریخ

برترین بازیکنان تاریخ

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز26
mod_vvisit_counterدیروز83
mod_vvisit_counterمجموع414025