چاپ

من تنها چيزهايي را دوست دارم که تعلق به هيچ کس ندارد مگر به اوّلين کسی که آنها را تصاحب کند. «ژان ژاک روسو»

ورزش همگانی

(این مطلب ادامه نامه نگاری و ارتباطی ست که با معاونت ورزش همگانی وزارت ورزش و جوانان داشته ام)

بازهم اعتراف می کنم که این بارهم گول خوردم.

خدا نبخشد این رسانه های ورزشی را که تنها برای پر کردن وقت برنامه خویش این کارشناس و آن کارشناس و این مسئول و آن مسئول و ... را می آورند تا برنامه دیگری نیز تهیه کرده باشند! این بار برنامه ورزش و مردم بود که آقای شعبانی بهار را که معاونت ورزش همگانی را عهده دار شده به آن برنامه  دعوت کرده بود و او گفت که آقای وزیر به او گفته که این گوی و میدان و از غرق بودن در امور «نظری» ورزش و نظریه پردازی های صرف و مدرسی به میدان عمل و انجام پای نهم و اکنون با این عزم آمده ام تا ورزش همگانی را پویا و فعال و هدفمند سازم و ...

چه ساده دل بودم من که باور کردم  که اینها (مسئولین و رسانه ها) در صدد احیاء و پویایی و هدفمندی ورزش همگانی هستند و طرح و ایده های خویش را در راستای «ورزش عام همگانی» (نه ورزش خاص همگانی) تقدیم و ارائه نمودم تا شاید که جامعه ای ورزشی و پر نشاط را بتوانیم بسازیم! بله، مرا به ساختمان ورزش کشور دعوت نمودند و معاون، جناب آقای شعبانی بهار، که ید طولائی در امر «عمل زدگی» ورزشی داشت می بایست که طرحم را مورد قضاوت و سنجش قرار دهد و پس از رویت و نشستی، عاقبت گفتند که بروید با شما تماس خواهیم گرفت!!

آری، متاسفانه از روزی که از محضر معاون ورزش همگانی خارج شده ام باز این نغمه شوم در گوشم طنین افکن است که «هیچ کس به فکر ساختن این ورزش نیست و جملگی آمده اند تا امور جاریه را پشت سر بگذارند (مدیریت «حال» نه «آینده») و تو ای بینوا چرا بارها و بارها این تجربه تلخ را تکرار می کنی! و اکنون پس از آن دیدار، دائم در این اندیشه ام که چرا جناب وزیر ورزش و جوانان «لایحه به مجلس» نمی برد و درخواست ایجاد «یک شبکه کاملا ورزشی» و مستقل را از خانه ملت تحت عنوان «ورزش عام» مسئلت نمی دارد؟ رسانه ای که عملکرد و عایدات آن در راستای اعتلای «ورزش ایرانی - همگانی» صرف خواهد شد تا جبرانی جهت فقر تحرک در جامعه ایرانی باشد. براستی که ورزش همگانی با تجهیز شدن به یک رسانه مستقل است که می توان «تولد» واقعی بیابد و حیاتی دگر و جانی تازه به ورزش ایران زمین هدیه و تقدیم دارد.

اما افسوس و صد افسوس که تاریخ دو دهه مدیریت ورزشی نشان و گواه است که هرکسی که آمده به گونه ای سلیقه ای با ورزش ملی مان برخورد کرده و تمامی ایشان نه از اهل و اهالی ورزش، بلکه به گونه ای اهل نظریه پردازی های ورزشی و آشنا با بوروکراسی سازی و بازی می بودند(مدیریت «نظری») که به زمامداری امور ورزش ایرانی رسیدند و دریغا، یکی از محرومیت های ورزشی مان این بوده که تاکنون کسی نیامده که «علم و عمل» را دوشادوش هم داشته باشد، از این روی مهندس هاشمی طباء در خصوص ایجاد مدینه فاضله ورزشی خویش به ساخت 1370 و چند ورزشگاه می اندیشید و اهتمام می کرد که البته دیدیم و دیدند که تحقق پذیر نبود و برای مدیریت بعدی نیز تبدیل به معضلی گشت(مکان کلنگ خورده- ورزشی) و بعد از او مهندس مهرعلیزاده نیز به مدینه فاضله ورزشی خویش از رصدگاه« طرح جامع ورزش» می نگریست و دیدیم و دیدند که سنگ بزرگ علامت نزدن بود و چه ساعات و هزینه ها و کارشناسان و ... را صرف نمودند و درست همان ایام من مردمی فوتبالی فریاد می زدم که پرداختن به مقوله «طرح جامع فوتبال» معقول ترین راه و امکان است و از زمان مهندس علی آبادی تا امروز هرکسی که بر مسند ورزش ایرانی تکیه زده دیگر برایمان از مدینه فاضله ورزشی اش سخن به میان نیاورد و جملگی شدند مدیریت اکنون و رفع امور و عبور!!! و افسوس علیرغم اینکه ورزش ایرانی در یک تحول بزرگ قرارگرفت (ارتقا از سازمان به وزارتخانه) ولی این رخداد بزرگ هیچ ارمغان و تحول مثبتی به بار نیاورد و تا امروز نیز ندیدیم که وزیری بگوید که مالیات یک نخ سیگاری که بنا بود به ورزش ایرانی تعلق گیرد چه شد؟ و یا مطالبه چیزی یا سهمی از درآمد ملی  را داشته باشد که موجب می شود با احقاق آن، ورزش ایرانی را از 1 به 100 رساند و...

براستی که ورزش ایرانی نیازمند «مدیریت جهادی» است، نه از آن نوع که غرق در اندیشه ساخت 1370 و چند ورزشگاه در سطح کشور می بود و نه آن اندیشه و اهتمامی که در طرح آرمانی (جامع ورزش) غرق می شود، بلکه نیازمند به «مدیریتی است که ورزش را همگانی کند(مثل طرح سلامت که جناب وزیر بهداشت به تحقق رساند و بعد از گذشت 37 سال از انقلاب این اصل بزرگ قانون اساسی را مبنی براینکه تمامی ایرانیان باید از بیمه همگانی برخوردار باشند، به عینیت رساند) بله «ما» نیازمند وزیری هستیم که حق ورزشی شهروندان ایرانی را نه تنها شناسائی کند بلکه احقاق حق نماید تا جامعه ایرانی  از «زسستی کژی زاید و کاستی» بدور باشند. امید آنکه در دولت «تدبیر و امید» ورزش ایرانی به سهم و جایگاه واقعی خود نائل آید.

یکی از اهالی مردمی ورزش – مهدی میرابی

دوست می دارم آن را که آيندگان را بر حق می کند و گذشتگان را نجات می بخشد؛ زيرا می خواهد جان بر سرِ کار کنونيان نهد. «چنين گفت زرتشت، نيچه»