چاپ

دودمانی که بزرگان و ریش سفیدانش خوار باشند، به کالبد بی جانی ماند که خوراک جانوران دیگر شود. «کنفیسیوس»

گناه فوتبالی

بحث  فوتبال زدایی از جامعه ایرانی (یا همان مبارزه جهت رفع و دفع فوتبال زدگی در جامعه ایرانی) از سالها پیش شکل و رونق گرفت! همان روزیکه در هنگام بازیهای جام جهانی بودیم و یک مجری سرشناس برنامه های سیاسی و اجتماعی و اقتصاد و... گفت : «این یعنی چه که فردا صبح که وارد جامعه می شوی، می بینی با شکست تیم ملی فوتبال «همگان» در یاس و پریشانی فرو رفته اند و کلیت امور زندگی را به کلی فراموش کرده اند و در خصوص فوتبال زدگی باید کاری کرد!». بله حرف و نظر آن مجری محترم چنان صائب بود که به منزله یک دستور العمل برای خیلی ها بود و لذا کم کم دیدیم که فوتبال ایرانی هر روز خار و خفیف تر از قبل شده و می شود و هیچ اعتراض و واکنشی هم در کار نیست و تحقیر فوتبالی بدانجا می انجامد که می بینیم کسی بر مسند این فدراسیون جلوس می کند که از اهل و اهالی فوتبال نیست و بی پرده اذعان می کند که به این سمت تحمیل شده و تا امروز می بینیم که تمامی مهره های فوتبالی او سوخته و تنها مهره مربی خارجی او مانده و جالب اینجاست که خود این مهره نیز (مربی خارجی) به بی کفایتی او گواهی کامل می دهد! بله، روزی 45 میلیون تومان صرف  نگهداری این مهره می شود تا بازی گنگ فوتبالی آقای کفاشیان ادامه یابد! می بینی بلا تکلیفی 2 تیم مردمی را ؟ می بینی که این دو تیم مردمی جایگاهی شده که افراد گمنام با آن به اشتهار و ... می رسند؟ می بینی که دغدغه رسانه ها این شده که چرا ورزشگاهها با عدم استقبال عمومی مواجه است؟! می بینی که عقل متعقله فوتبالیمان در خواب زمستانی و جاوید خود سیر می کند؟ می بینی که پیشگامان فوتبالی
(رسانه ها) از رسالت پیشگامی خود غافل مانده اند و در بن بست های فوتبالی «مو» می یابند و به موشکافی می پردازند؟ می بینی که غیر فوتبالی ها برای سرنوشت فوتبالمان از موضع «وزارت ورزش و جوانان» تصمیم گیری یک سویه  می کنند و ناخواسته درصددند تا دو تیم مردمی را که امانتی در دست دولت ها بوده با چالشی نوین روبرو کنند(خصوصی سازی به جای مردمی سازی)! می بینی که اولویت اول (یعنی فوتبال این ابر رشته ورزشها) به اولویت ثانوی تبدیل می شود و کشتی جای آن را می گیرد؟! و می بینی...؟

آری بقول معروف آب از چشمه و سرچشمه اصلی گل آلود است و صد افسوس «زهرآب» این جوشش چشمه در راه خود بسیاری از داشته های مادی و معنوی مان را سوزاند و خشک کرد و دریغا که تا امروز این سیر و روند همچنان حیات و بقا داشته و کو آن وجدان بیداری که در خصوص این مصیبت فوتبالی دغدغه و داد سخن داشته باشد؟ کو آن وجدان بیدار و آگاهی که با هزار و یک دلیل اثبات کند که «ما» با عدم توجه خود به فوتبال( این بستر پاک اجتماعی جهت حضور نسل جوان) فرصت های سالم زیستی را از آنان گرفته ایم و ضایعات این عدم توجه موجب شد که نسل جوان دیروز و امروز این سرزمین در خرابه های اعتیاد و پلشتی و بزهکاری و بی هویتی و ... سرگردان باشند و جلوه های زشتی را در جامعه به نمایش گذارند؟! براستی که مصیبت و گنگی فوتبالی درد و دغدغه بزرگی است چرا که  مقدار و میزان تخریب ها و خرابیهای فوتبالی بسیار زیاد است و لذا نیاز به بیداری و اجماع «رسانه ها» دارد تا «ما» به مرحله «خودیابی فوتبالی» و بعد «خود آگاهی فوتبالی» صعود و رصد کنیم؛ باشد که رسانه ها بدین رسالت و مسئولیت که از ایشان تاکنون فوت و غفلت شده، عمل نمایند و به خویشتن اصیل و حقیقی خویش نائل گردند تا فوتبال ایرانی در راه نجات و جهت یابی بومی خویش پای نهد. بدان امید- بدرود.

یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

زندگی میدان ادامه راه اشتباه نیست هر گاه پی به ناراستی راه خود بردیم  باید به ریشه و بن پاکی خویش باز گردیم، نه آنکه با اشتباهی دیگر آن را ادامه دهیم که برآیند آن، از دست دادن همه عمر است . «اینچنین گفت زردتشت»