چاپ

شماره: 22-95

تاریخ: 06/09/1395

پیوست: ندارد

 

بسم الحق

آموزش سهروردی آن است که: رهايي در شناسايي؛ و شناسايي، راه رهايي است.

حضور جناب آقای دکترمسعود سلطانی فر

وزیر محترم وزارت ورزش و جوانان

با عرض سلام و ادب

نخست انتخاب حضرتعالی را تبریک عرض نموده و بعد توفیق روزافزون آن جناب را در این مقوله مهم  (ورزش و جوانان) از خداوند منان مسئلت می دارم.

متاسفانه به استحضار می رساند که اینجانب مهدی میرابی از موضع «مصرف کننده ورزش» طی 20 سال گذشته  در پی انواع کاروان های مدیریتی که به ورزش کشور ورود و خروج کرده اند، رهسپار روزها و ماهها و سالها بوده ام و در این مسیر همواره از خدا خواسته ام که آدم اهلش را بر مسند ورزش کشور قرار دهد تا جامعه ایرانی با مقوله «ورزش»آشتی و پیوندی جدی و عمقی نمایند و در این خصوص در میان  همه مدیرانی که بر مسند ورزش کشور جلوس کرده اند تنها دکترمحمود گودرزی بود که بواقع مولانای ورزش می بود و بدین خاطر ما جامعه ایرانی خرسند و شاد که در سایه دولت تدبیر و امید «فردی ورزشی شناس» بر مسند ورزش + جوانان جلوس کرده و یک تحول و تعالی مطلوب در ورزش کشور را رقم خواهد زد! اما افسوس که او هیچگاه به دیدار«شمس ورزشی»خویش نائل نیامد و زمان نیز به او فرصتی بیش نداد. آری،گردونه ورزش خیلی بیرحم است در ابتدا بسیاری از مدیرانی راکه در دوره و دولت خود افرادی کاردان و خلاق و نوآور و... بودند را به خودجذب نموده و بعد ازچندی آنان را درکمال حیرت و ناباوری به بیرون پرتاب کرده و می کند از این روی روند آمد و شد مدیران در ورزش کشور سند و گواه است که جمیع مدیران ورزشی مان تا کنون تنها مدیریت حال بودند ومتاسفانه نتوانستند یک افق روشن وکاری بنیادین را در ورزش موجب و شامل شوند و در میان ایشان تنها یک مدیر در طول تاریخ ورزش مان بوده که آمده علاوه بر راهبرد امور جاریه ورزش (مدیریت اکنون و زمان حال) دارای یک ایده برتر نیز بوده و با شعار «طرح جامع ورزش» کوشیده تا گردونه ورزش ملی را بنیانی دگر نهدکه افسوس آن عزم و اداره و تلاش به طرحی آرمانی و سنگ بزرگ تبدیل شد! با این وصف اکنون سئوال اینست چرا هیچکدام از مدیران ورزشی مان درطول تاریخ ورزشمان نتوانستند یک افق روشن و تابناک و خردورزانه را در ورزش مان گشایش و افتتاح نمایند؟ آیا تغییر دولت ها است که فرصت ماندن به مدیریت های ورزشی را نمی دهد تا شاهد موفقیت خویش باشند و راه و اهداف خود را دنبال کنند؟ آیا بدلیل اینکه مدیریت ها غیرتخصصی هستند و فاقد یک«اتوپیای ورزشی»می باشند تن به مدیریت«راهبری اکنون ورزش»می دهند و به ناچار«مدیریت حال»می شوند؟ و یا این طبقه کارشناسان ورزشی هستند که پاهای«روح های انقلابی مدیریت های» غیر متخصص را درکفش «بوروکراسی و دانش محدود و قالبی خاص» خویش می بندند تا سکون و روزمرگی حاصل تلاش و عملکرد مدیران ورزشی گردد؟ (مصداق:پای اسب استدلالیون چوبین بود/پای چوبین سخت بی تمکین بود) و یا سلیقه زدگی و من سالاری خود مدیران ورزشی است که بدون در نظر گرفتن«اهم و فی الاهم» با نگاه یک سویه خویش به ورزش می نگرند و دست به اقدام و عمل می زنند؟ و...

با این حال جریان تاریخ ورزش مان نشان داده که تمامی اهالی ورزش (عام وخاص) همواره و پیوسته منتظر بوده اند تا یک«ابرمدیر»ورزشی بر مسند ورزش ظهورکند و به همگان راه و برنامه و جهت دهد و تحول آفرین باشد،کسی که فرمان و دستورش نو و جدید باشد و ارکان ورزش ملی را در راستای آن بسیج و هدفمند و پویا گرداند و موجی نو از ورزش را در جامعه ای که با فقرتحرک روبروست جاری و ساری سازد و اکنون ورود چنین مدیری رویای تاریخی مان شده است. با این وصف اگر روزی من شهروند مصرف کننده ورزش برای لختی مسئول این ورزش بودم بی شک 2 هدف اصلی را پی می گرفتم و آنرا به سرانجامی نکو می رساندم: (سقف و کف ورزش)

1- به «ورزش عام (همگانی)» به طور جد می پرداختم  و به عموم جامعه ایرانی نوید می دادم که«ورزش» را درون خانه های آنان خواهم برد (نه بدانگونه که تاکنون رسم بوده که جمعی از نفوس انسانی ایرانی را در جایی و به مناسبتی گرد هم آوریم و بعد نامش را بگذاریم ورزش همگانی)

و

2- در خصوص«ورزش خاص»یا همان ابررشته ورزش هایمان(فوتبال) به جامعه ایرانی بویژه نسل جوان قول می دادم که به زودی شاهد آفرینش«یک ساختارمطلوب ملی فوتبالی»که درخور شان و مقام ایران زمین باشد، خواهند بود.

پس با راهکار«تای چی»(ووشو) یا همان پایه اولیه ورزش همگانی کشور چین به استقبال اولین سنگ بنای «ورزش عام ایرانی»می رفتم و در این راه نخست از دیپلماسی(وزیر ورزش کشور چین)جهت وارد کردن این رشته ورزشی و سپس در راستای بومی سازی آن از نیروهای داخلی(فدراسیون مربوطه وکارشناسان و پیشکسوتان و اهل فن و رسانه ها)کمک می گرفتم تا ارمغانی بزرگ را به ملت خویش تقدیم دارم(سلامت و نشاط جامعه ایرانی یا همان«سنگ بنای اولیه ورزش همگانی»).

و اما درخصوص«ورزش خاص یا ابررشته ورزش هایمان»با راهکار«فوتبال بهره وری یا مردمی»به رنسانسی در این رشته پرطرفدار و فراملی می پرداختم و پایه های یک ساختار مطلوب را که فراخور شان و مقام ایرانی باشد به دست«مردم و برای مردم»پی می افکندم و برای تحقق این مهم نخست تشکیل فدراسیونی«غیرمتعارف و موقت» را به نام فوتبال مردمی در بدنه ورزش کشور ضروری می دیدم که می بایست این فدراسیون نه تنها به جبران مافات فوتبال ایرانی بپردازد بلکه باید یک ساختار هرچندکوچک و نوپا، ولی آگاهانه و خردورزانه، را ایجاد و احداث نماید و یا به جای«فدراسیون غیر متعارف فوتبالی»به ایجاد و احداث«شورای 40 نفره خبرگان فوتبال ایرانی»اهتمام می ورزیدم و این دگردیسی فوتبالی را همراه با حمایت مادی و معنوی ازآن شورا طلب می نمودم.

دریغا که 20 سال توپ این کارشناس و آن کارشناس و این ساختمان و آن ساختمان و این جناب و آن جناب شدم و هیچگاه نتوانستم به راس ورزش خود بگویم که زیرمجموعه حضرتعالی منتظر و گوش بفرمان آنند که ایده واستراتژی و راهکار شما را به تحقق رسانند(چرا که شما مصدر امور هستید) و اگرخود«اتوپیای»ورزشی ندارید و تنها به راهبری امور فعلی ورزش توجه و اهتمام دارید، بیائید علاوه بر راهبرد امور جاریه ورزش به 2 رشته ای که ذکر شد توجه ویژه ای مبذول دارید{1-نخستین ورزشی که باجسم همه انسانها ارتباط دارد(تدوین نرمشی استاندارد- ایرانی) 2- معطوف شدن به رشته ای که بیشترین نفوس ایرانی بدان استقبال و توجه نموده اند(طرح جامع فوتبال ایرانی)}و براستی که ورزش ایرانی نیازمند«مدیریت جهادی»است، نه از آن نوع که غرق در اندیشه ساخت 1370 و چند ورزشگاه در سطح کشور می بود و نه آن اندیشه و اهتمامی که در طرح آرمانی(جامع ورزش) غرق می شود، بلکه نیازمند به«مدیریتی»است که قبل از«صدارت»از خود پرسیده باشد که مادر ورزش هاآیا«رشته دومیدانی»است؟ یا مادر ورزش ها قبل از هر ورزشی«نرمش»است؟ همان امر مهمی که متاسفانه تا کنون با آن سلیقه ای رفتار شده و یک شکل پایه و استانداردی از آن تعریف و تکوین نیافته(مثل کشور چین که میلیونها انسان میدانند که شروع و پایان«فرم نرمش»عمومی{ووشو- تای چی}چگونه است از این روی کودک 3 ساله تا پیر 100ساله را در کنارهم نمایش می دهند که جملگی با حالت هماهنگ به ورزش همگانی می پردازند و یک فرم مشخص را اجرا می کنند(الفبای اولیه ورزش همگانی) در حالی که مردمان«ما»تنها بدلیل اینکه عقول ورزشی مان به این مهم تا کنون توجه و رصد نکرده اند(اولین سنگ بنای ورزش همگانی) از این موهبت محروم مانده اند و اینک نیازملی - ورزشی مان است که در سایه مدیریت جدید ورزش بدین مهم پرداخته شود و هدیه ای بزرگ به اهالی ایران زمین تقدیم و عرضه گردد(تای چی ایرانی) و دیگر اینکه«ما» نیازمند وزیری هستیم که از خود پرسشگر باشد که کدام یک از رشته های ورزشی پای از حیطه ورزش بیرون نهاده و به پدیده ای فرا ورزشی و جهان شمول تبدیل شده اند؟ وآیا آن ورزش توانسته خواست و رضایت عموم را برآورده سازد؟ و راهکار تحول و تعالی «ابررشته ورزش هایمان» چیست و کدام است؟ و در خصوص واگذاری 2 تیم مردمی به بخش خصوصی(پیروزی و استقلال)بداند که راه نه دولتی ماندن و نه راه خصوصی سازی نمودن این 2 تیم مردمی است، بلکه نیاز به راه سوم است، یعنی، واگذاری به «مردم»(تعریف و ایجاد یک ساختار اقتصادی نوین، ساختاری هرمی شکل که با سرمایه و آرای  خود هواداران به تکوین و حیات راه می یابد) و...

درپایان امید و انتظار می رود که حضرتعالی با دو پای ورزشی «خاص» (سقف و کف ورزشمان) طریقت ورزشی خویش را آغاز نمائید و رضایت و خرسندی نفوس ایرانی را موجب و شامل شوید. بدان امید.

یکی از اهالی ورزش ایران زمین مهدی میرابی

بدرستی که افکار ما «ما» را آنطور ساخته اندکه هستيم. موضوع فکری و روحی «ما» عاملی است که سرنوشت ما را تعيين می کند. امرسن می گفت: «يک انسان همان چيزی است که تمام روز به آن فکر می کند.» مگر می توان طور ديگری هم باشد؟ امروز ديگر کوچکترين شکی نداريم که بزرگترين مسئله، در واقع حتی تنها مسئله ای که «ما» درگير آن هستيم، مسئلة انتخاب افکار درست است. اگر از عهدة اين کار برآييم در راه درست قدم برداشته ايم و قادريم تمام مشکلاتمان را حل کنيم. «ديل کارنگی»