تمام افکار خود را روي کاري که داريد انجام مي دهيد متمرکز کنيد، پرتوهاي خورشيد تا متمرکز نشوند نمي سوزانند. (گراهام بل)

آبی ها و قرمزها

در تاریخ فوتبال ایران زمین اولین و نخستین باشگاهی که مترصد آن بود تا با رویکرد«علمی» وارد مقوله «فوتبال»شود باشگاه تاج بود(باشگاه دربار پهلوی). تیم فوتبال باشگاه تاج با جذب و پذیرش بازیکنان مودب و درس خوان و باهوش سعی می کرد تا اولین بستر«فهم علمی فوتبال» را در درون خو د نهادینه کند از این روی رشد و حمایت دربار از باشگاه تاج در اذهان عمومی هم معنی با این عبارت شدکه آبی مساوی است با رویکرد علمی به فوتبال(آوردن رایکوف، تئوریسین روسی) بنابراین«آبی»شد سمبل دیدگاه و نگاهی که به فوتبال از دریچه«سرمایه گذاری مادی+ ورود فوتبال غربی و تقلیدی» می نگریست و با این جهان بینی و استراتژی  درصدد بود تا فاتح میدان های فوتبال شود، اما در مقابل «اشراف درباری» با نگاه علمی و غرب زده فوتبالی، نسلی از«پابرهنه گان» وجود داشت که عرصه فوتبال را عرصه عشق و قابلیت های جسمانی می دید و لذا تیم پرسپولیس(با بضاعت یک تیم نه باشگاه که امور بوروکراسی آن در صندوق عقب یک پیکان جای داشت) از متن و نهاد مردم کوچه و بازار پای به حیات و تکوین نهاد و خواسته و ناخواسته «قرمز»شد سمبل مستضعفان و پابرهنه گانی که به جای داشته های مادی درفوتبال، داشته های معنوی را به میدان می آورد و کمبود بارعلمی خویش را درجانفشانی و عشق ورزی بیشتر جبران می نماید(سرآغاز یک دیالکتیک). با این توصیف یکی شد سمبل کار علمی در سایه داشته های مادی(آبی) و یکی شد سمبل عمل در سایه جانفشانی و ایثار و عشق ورزی خالصانه (قرمز) .

قبل از انقلاب اسلامی، آبی و قرمز تنها یک رنگ نبود بلکه چیزی شبیه به پیمان «ناتو و ورشو» بود،2 استراتژی متفاوت(یکی قائل به برتری هوائی و یکی قائل به برتری زمینی). با انقلاب اسلامی «ما» آمدیم هر 2 پیمان (آبی و قرمز) را در هم ادغام کردیم و به حق و شایسته بیان نمودیم که: توامان بودن علم و عمل است که تعالی ببار می آورد (یعنی ترکیب آبی و قرمز تا رسیدن به نوع سومی به نام«سرخابی») اما عدم ساخت تیم یا باشگاهی که فهم علمی و عملی را با هم توام و همزمان کند(ایجاد نوع سوم رنگ)سبب شد، تا آبی ها فقط در قاموس خود بپذیرند که والاتر و سرور قرمزها هستند و قرمزها نیز بپذیرندکه والاتر و سرور آبی ها هستند، از این روی این2 رنگ خواسته و ناخواسته،آگاهانه و ناآگاهانه همانند 2 پائی که وصل به یک پیکره اند (وصل به سازمان ورزش کشور و دولت) تبدیل به چیز دیگری شدند و در رهگذر زمان نه آبی توانست مفهومی به نام «سرخابی» را در درون خود بیافریند و نه قرمز توانست که در این راه موفق باشد، در واقع حکایت کلاغ شد که آمد راه رفتن کبک را بیاموزد، راه رفتن خودش را نیزفراموش کرد؛ قبل از انقلاب مقابله و نزاع آبی ها و قرمزها با هم نه تنها جالب بود بلکه یک پیام را نیز به همراه داشت،آن روزگار قرمزها به آبی ها می گفتند: بچه سوسول هائی که آب را با چنگال می خورند تا ثابت کنند که فوتبال را باید از طریق تقلید علمی آموخت و پیش بُرد و آبی ها ادله و برهان می آوردند که فوتبال بازی خشن و پرصلابتی است که اگر عشق و علاقه و قدرت تصاحب توپ را نداشته باشی(قدرت جسمانی)«مغموم»میدانی. آری قرمزها به آبی ها می گفتند که خونت چه رنگیه؟ و آبی ها نیز می گفتند: آب این مایه حیات و زندگی بشری چه رنگیه؟ آبی ها به قرمزها می گفتند: «ربوت» گوشتی با برنامه ای به نام عشق فوتبالی، نه علم و عقل فوتبالی و ...... با این حال هر دو از موضعی متفاوت و جداگانه به فوتبال می نگریستند و هر کدام نیز مدعی بودندکه راهشان بهترین و کاملترین و عالی ترین است و اینک و امروز هواداران این 2 تیم عاشق ترین مردمانی هستند که غرق در رنگ مورد نظرشان هستند بدون آنکه برایشان مهم باشد هر رنگ به چه راه و غایتی می بایست اشاره و اهتمام داشته باشد.آری «ما» شده ایم عاشقان بی چون و چرای رنگ و رنگ ها، بی هیچ دلیل و بهانه ای، قرمز را دوست داریم چون قرمز است و آبی را دوست داریم چون آبی است.

با این توصیف می بینیم که سرباز آبی دیروز،همین سرباز امروز قرمز است و بلعکس آن، و براحتی نیز هوادار قرمز، آبی می شود و یا آبی ها، قرمز و شاید فردا هم مربیان و مدیران آنان هم برایشان مهم نباشد که در چه رنگی انجام وظیفه نمایند، چرا که این 2 رنگ فرزندان یک پدر به نام سازمان ورزش کشور هستندکه گاه یکی بر دیگری تقدم می یابد(گاه این پیش، گاه آن پیش).  بله در پس این حقیقت پنهان و آشکار این سئوال بر اذهان و اندیشه های ناب فوتبال خطور می کند که پس کی و چگونه آبی و آبی ها و قرمز و قرمزها «ما»را به معنی و مفهومی رهنمون می دارند و نمونه و الگوئی برای نسل جوان ایرانی ارائه می دهند؟ آیا «ما» باید در انتظار ظهور و تجلی «سرخابی»باشیم؟ آیا سرنوشت 2 تیم مردمی را باید به خود «مردم» واگذارکرد؟ آیا دولت و نظام جمهوری اسلامی موفق می شود تا در دنیای فوتبال برای نخستین بار طرحی نوین بیفکند و دست به اقدام و ایجاد نظام مردمی فوتبال زند (تحقق مردم سالاری درفوتبال) و آیا ....

امید آنکه ایمان و باورآوریم که آچمززدگی فوتبال ایرانی از آنجا ناشی می شود که آبی و قرمز فاقد غایت و استراتژی شده اند و در هزاره سوم رنگ رو باخته اند، ایمان و باور آوریم که تولد«سرخابی»یعنی 2 ابزار (یکی علم و دیگری عمل) که در سایه خرد و دانش ایرانی شیعی به کار گرفته می شود تا اعجاز و روح بلند ایران و ایرانی را به نمایش و تجلی در آورد. اکنون اگر «آبی» هستی بیا برای تعالی و تکامل «آبی»به «سرخابی» بیندیش و همچنان آبی باش و اگر«قرمز» هستی بیا برای تعالی و تکامل «قرمز» به «سرخابی» بیندیش و همچنان قرمز باش و اگر بی رنگی بیا به تعالی وتکامل فوتبال ایرانی در قالب«سرخ و آبی و انسانی و اسلامی و شیعی» بنگر، همان رنگی که شایسته و بایسته بود تا در سایه نظام جمهوری اسلامی به دست «مردم»آفریده شود و وجهی دگر از فوتبال را در سطح داخلی و خارجی متجلی و محقق سازد؛ باشد که من و تو و او بیافرینیم زیباترین «نوع فوتبال» را، فوتبالی که به بلندا و قدمت و بزرگی و تمدن و روح ایران و ایرانی وسعت و عظمت داشته باشد، بدان امید تا درودی دگر ، بدرود.

یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

زيبائي در فرا رفتن از روزمره‌گي‌هاست. (ادیسون)

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز58
mod_vvisit_counterدیروز47
mod_vvisit_counterمجموع413974