اشک خود بر خویش می ریزم چوشمع              با شب یلدا در آویزم چوشمع «اقبال لاهوری»

افسانه بزرگ شب یلدای فوتبالی

از کودکی فوتبالی ام در شب های یلدا از زبان بزرگترهای فوتبالمان شنیده ام و شنیده ایدکه گفته اند «سحر میشه، سحر میشه، سیاهی ها به در میشه؛ تو ای کودک نخواب آرام که یک لحظه سحر میشه» و از درک ظهور و تحول غافل می مانی!!! اما در گذر روزگاران هم«ما» و هم پدر بزرگ های فوتبالی دیدند و دیدیم که شب یلدای فوتبالمان، همچنان استمرار و بقا دارد و سیاهی در سیاهی است و ظلمت و جهل و گنگی و بختک زدگی مضاعف است، در نتیجه «ما» شده ایم ساکنان و مقیمان دائمی شب که تنها براساس «گاهشماری» تقویمی متوجه می شویم که در طبیعت «جنگ ظلمت و نور است» و فاتحِ آن نور می باشد و جهت پاس داشت این اتفاق فرخنده و میمون در گاهشماری طبیعت دلهای خویش را به هم نزدیکتر می کنیم تا فراموش ننمائیم که «ما» آرزومندان نور و سفیدی و روشنائی و خردورزی و خودیابی و جهت یابی و خودباوری و خودآگاهی فوتبال مان بوده ایم! یلدا از پشت یلدا می آید و «ما» همچنان در انتظار ظهور و انفجار نور در احوال برزخی مان مانده ایم و در هیچ شب یلدایی از قول و زبان بزرگترها نشنیده ایم که «ما» باید از سرزمین سیاهی و جهل «هجرت» کنیم و یا حداقل انشعابی را رقم زنیم و عَلم عصیان و طغیان بر علیه چنین روندی بر داریم تا سازندگان «احوالی نو» شویم! آری، هیچگاه چنین اتفاقی نیفتاده تا در یکی از شب های یلدایی که جملگی دور هم جمع شده ایم و تاسف سیاهی ها را می خوریم کسی از میانمان برخواسته تا به «ما» بگوید که با فوتبال می شود به جنگ بسیاری از بدیها و پلیدیها رفت و اگر بواقع از این سیاه چال فوتبالی خسته و بیزار شده ایم باید به ذات و سرشت و جوهره ناب فوتبال (که درجمع و باجمع و برای جمع است) پیوند خوریم و درآن اجماع با اندیشه و دانش های فردی خویش، طناب «ابر اندیشه و ایده نجات بخش» را در هم تنیم  و رهائی و آزادی و خردورزی فوتبالی خود را رقم زنیم. آری، «انوری» شاعر چه زیبا وصف حال «ما» جامعه فوتبال را بیان می­کند، آنجا که گفت: چو درد «ما» سری پیدا ندارد/ شب یلدای «ما» فردا ندارد؛ وقتی که علمای علم  نظری و تئوریک  و علمای علم عملی و فیزیکی فوتبالمان در سیالی و سیاهی فوتبالی مان در چرخشند، وقتی که کسی در میان ایشان قادر و توانمند نیست تا «ما» را از تفرقه و گسستگی فوتبالی به «وحدت و هم اندیشی ملی» دعوت و راهنمائی کند، من مردمی فوتبال ترجیح می دهم منکر چنین فوتبالی باشم و محکوم کننده تمامی پدربزرگ های فوتبالی که هیچگاه نتوانستند تا از چگونه رفتن به سوی نور پیام و خبر و قصه ای بگویند و دوری می جوییم از تمامی پدر بزرگ هائی که در درون این سیاه چال می خواهند «ما»با شمع «مدیریت» به دنبال «نورکامل» بگردیم و از توانمندی جمعی خویش غافل بمانیم. من تنها دست و پا بوس پدر بزرگ هائیم که برایمان از قصه های پرغصه و درد بگویند که چگونه «ما» دوزخیان فوتبالی شدیم و چگونه باید با دیو سیاه و سفید نیز مبارزه و پیکار کنیم تا شاهدان «الهه ناز فوتبالی» باشیم.

یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

صحبت حکام ظلمت شب یلداست                    نور زخورشید جوی بو که برآید «حافظ»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز27
mod_vvisit_counterدیروز223
mod_vvisit_counterمجموع412165