آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

من وفیفا در تهران

امروز رئیس فیفا آمد تهران، اما من کجا و دامن او تا به وی بگویم که «ما» به اصطلاح جامعه فوتبال در دام چه شبه ساختاری اسیر و گرفتار آمده ایم و این مصیبت فوتبالی را شما با تقدیم «دانش فوتبال» به «ما» جبران کنید؛ من کجا و دامن سپ بلاتر تا به او بگویم که «ما» به اصطلاح جامعه فوتبالی همانند «نیروی پر شتاب و پر قدرت و پرحرکتی» هستیم که متاسفانه رو به پایین رفتن و نزول داریم و نیاز واقعی «ما» به کسی است که بتواند به این «انرژی» نخست فرمان ایست دهد! و بعد با دستوری «چرخش180درجه ای» را صادر نماید تا همان نیروی قعرپیما را به نیروی بالارونده تبدیل و تغییر مسیر دهد!  و بی شک  او در جوابم خواهد گفت که تعلیق و تحمیل اساسنامه به فوتبال ایرانی یعنی ایست! و تغییر راه و نقشه راه جدید، فیفا که نمی تواند بیاید درون این انرژی و خود بستر تحول و تعالی را فراهم آورد، فیفا «راه» را می نماید و رفتن و پویا بودن به عهده دولت ها و ملت هاست! اما من در جواب به او خواهم گفت که تعلیق و تحمیل اساسنامه یک بار اضافی بود بردوش «فوتبال ایرانی»، زیرا آنانیکه از این مرز و بوم در گوش شما خواندند که فوتبالمان دولتی است و عزل و نصب ها نیز بصورت دولتی انجام می گیرد، فراموش کردند که بگویند اگر دولت هزینه خویش را از فوتبال ایرانی جدا و قطع نماید، تمامیت فوتبال در ایران نابود می گردد! آری، آنانیکه رهایی فوتبال ایرانی را از دامن دولت طلب می کردند فقط آموخته بودند بگویند که این درد بزرگ فوتبال ایرانی است!

براستی که بیان درست «درد» به طبیب، خود یک هنر بزرگ است تا به «درمان» نزدیک تر شود و شویم؛ اما آنگاه که «ما» نمی توانیم به درستی ناحیه درد را بشناسیم و تعریف کنیم، آنگاه فقط می گوئیم که تمامیت «ما» درد است، «درد»، درد؛ افسوس، که «ما» تقدم و اولویت اصلی «درد» را نمی شناسیم و ناچار طبیب نیز«ما» را به انواع «آزمایش ها» ارجاع می دهد و همین امر زمان درمان را به درازا می کشاند و گاه بیمار در این مسیر از دست می رود و فوتبال ایرانی اکنون در آزمایشگاه های مختلف اسیر و سرگردان است؛ بله، فوتبال ایرانی از آنگاه که مجبور شد تا با پای اساسنامه ای حرکت جدید خویش را آغاز کند تا امروز نشان داده که تهی تر و تباه تر از گذشته شده و آینده روشنی را نیز نشان نمی دهد؛ به آمارهای شکست ها و نزول اخلاقیت و فقر اقتصادی فوتبال ایرانی اگر نگاهی هرچند اجمالی داشته باشید خواهید دید که آمار به شما دروغ نمی گوید، نزول است و نزول، از این روی بیایید باور کنید که فوتبال ایرانی نه تنها تعلیق را بلکه اساسنامه (یا همان نقشه راه فیفا) را نیز در خود حل کرد! بیاید باور کنید که دیو سیاه فوتبال تقلیدی حاکم بر تمامیت ما است و اوست که ما را می برد به هر منزل که می خواهد، چه با فیفا چه بی فیفا چه با دولت چه بی دولت؛ بیائید ایمان آورید که هیچ طلسمی او را نمی شکند و بشنوید که همواره «ما» را در تفرقه و گسستگی و انزوا می خواهد و از وحدت وپیوستگی و تعالی مان می ترسد. آری، جناب آقای سپ بلاتر که سفیر الهه فوتبالی در جهان هستی و امروز بسان بزرگ والی فوتبال جهانی به سرزمین یکی از رعایای خویش آمده ای، تو را به خدا بجای آنکه دیپلماسی بین المللی فوتبالمان را ارتقا دهی و اعتبارات بلوکه شده فوتبالمان را پس بدهی و عنایت خاص خویش را به فوتبال  تقلیدی فلک زده مان مبذول داری، بیا و برایمان بگو که «الهه فوتبالی» دارای چه خصائلی (فلسفه ای)
می باشد تا «ما» عشاق مجنون صفت فوتبالی بدانها خود را نزدیک کنیم تا مورد تشویق او قرار گیریم. به «ما» بگو که فوتبال یک مکتب عملی و نظری است (فوتبال بندی است ما بین انسان و اراده او)  و بزرگ مصداق «مکتب پراگماتیسم» (مکتب اصالت عمل) است که زاده قرن 18(رنسانس) می باشد که بر وحدت بیشتر جمعی (عمل + اندیشه+کثرت عقول= فوتبال{3 رکنی}) اعلان و دلالت می کند و ذاتش پیوسته درجمع و باجمع و برای جمع می باشد؛ اماایرانیان به جهت  آنکه این پدیده را صرفا یک پدیده غربی دیدند (مثل راه آهن) آن را وارداتی نامیدند و لذا تنها آن وجه از فوتبال (وجه عملی) که توسط غربیان به نمایش گذاشته می شد را می دیدند (عینیت عملی و فیزیکی فوتبال را) و از مشاهده وجه دیگر(عینیت های نظری و فلسفی) که پشت «فیزیک» فوتبال غربی بود، محروم ماندند، و خواسته و ناخواسته به «تقلید» ظاهری فوتبال اکتفا نمودند و فوتبال عمل زده را  بدون تعقل ساختند تا اینکه فیفا نیز از دست این فرزند ناخلف به عذاب آمد (شکایات انواع و اقسام مربیان اروپائی از فدراسیون و باشگاههای ایرانی و دولتی بودن فوتبال ایرانی و...) و ناچار رای به تعلیق و تحمیل اساسنامه به فوتبال ایرانی داد تا شاید به خویشتن واقعی خویش برسید و تحول و تعالی فوتبالی برایتان ایجاد و حادث شود (موج سوم فوتبالی). اما افسوس که شما ایرانیان با این همه پیشینه و تمدن و اندیشه و آرمان ها و ادبا و فلاسفه و... هیچگاه نخواستید تا به فلسفه فوتبال نیز راه یابید و کاشف آن شوید تا بهترین ها را بنمایش بگذارید. افسوس که اندیشمندان سیاسی و مذهبی شما به فوتبال بعنوان یک وسیله و راه اجتماعی جهت سازندگی و تبلیغ در جامعه و جوامع توجه نکردند، از این روی مابین فوتبال ایرانی و اندیشه ملی ایرانی یک فاصله و شکاف بزرگ بوجود آمد و فیزیک فوتبال از همان اول به دست عمل زدگان (عشاق دونده) افتاد و البته منهای اندیشه ملی ایرانی تا امروز و اینک (عدم حل چیستان فوتبال، یک بار برای همیشه). بله، فوتبال دارای 2 پا یا دو بال است یکی عمل و دیگری اندیشه (تکنیک و تاکتیک)، اما شما یک پائی و یک بالی بوده اید و هستید و خواهید بود تا آنروز که با خرد فردی و گروهی و جمعی خویش به دور هم آئید و تاویلی دگر از فوتبال بیابید، باشد که روزی باور کنید که با جمع کثیر(مردم) خیلی بهتر و راحت تر می توان موانع بزرگ فعلی را آنقدر کوچک کرد که ریگی بیش نباشند، و شما این دریای مردمی را فراموش و نادیده گرفته اید؛ امید که روزی در پرتو «خودیابی فوتبالی و بعد جهت یابی فوتبالی و سپس خودآگاهی فوتبالی» پوسته و حجاب گنگی فوتبال ایرانی را بشکنید و افتخار آفرین جهانی گردید. شما به دانش هسته ای راه یافته اید و راه یابی به «انرژی مردمی» در قالب فوتبال «دانش» دگری است که می توانید بدان دست یابید و فضائی پاک و نشاط بخش و امید آفرین را برای جامعه و جوانان فراهم آورید، براستی که زیبنده روح ایرانی نیست با این همه شور کدخدایی در عالم، کاسه گدائی «فوتبالی» در دست گیرد.

یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

شكي نيست كه امپراطوريهاي آينده امپراطوري انديشه خواهد بود. «چرچيل»

ولی دردا و دریغا که من قعرنشین فوتبالی چه آزوهای محالی داشتم که در خیال خود به دیدار راس فوتبال جهانی می رفتم و از وی توقع می داشتم که «جان کلام» (نجات و تعالی فوتبال ایرانی) را برایمان بگوید! و «ما» از آمدن و رفتن او در شوک یک تحول بزرگ و متعالی قرار بگیریم. اما افسوس که نه فیفا آن سفیر برحق «الهه نازفوتبالی» است که همانند «رسولی»باشد که وقتی به سرزمینمان آمد، آگاهی و نور و راه یابی درست را به «ما» نشان و ارمغان دهد و نه سفیر داخلی فیفا (فدراسیون فوتبال ایران) را آنقدر تعقل و تدبر است که «درد»شناس و بصیر به احوال باشد، با این وصف فقط به خودمی گویم «که ای قلب در به در از یاد مبر، که من و تو انسان را رعایت کرده ایم، خود شاهکار خلقت بود یا نبود.

آسمان شو، ابر شو، باران ببار                                ناودان بارش کند، نبود به کار

آب اندر ناودان عاریتیست                                   آب اندر ابر و دریا فطرتیست «مولوی»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز4
mod_vvisit_counterدیروز35
mod_vvisit_counterمجموع412177