پدر بزرگ و فوتبال

روح تمامی بزرگان «شاد» یادش بخیر «پدر بزرگم» بار اولی که به «توپ» گفت «شیطونک» و من از شنیدن اسم جدید «توپ» ریسه خنده رفتم و بعد به او گفتم منظور شما که دائم می گوئید لعنت بر شیطان یعنی این توپ بچه شیطان است که بهش می گید «شیطونک»، گفت: آره، این لامصب هرجا که باشه،آدمارو تحریک میکنه، بخصوص بچه هاو نوجوانان وجوانان را که بغلطوننش و هر وقت که غلطوندنش، هی میگه بیشتر و بیشتر، آنقدر که جونتو می گیره و حسابی خسته ات می کنه، بعد مجبوری راهی رختخواب بشی تا دوباره جون بگیری، او می گفت، بابا جون اینو «انگلیسی ها» درست کردند این مکر و حیله کفتار پیره که بچه ها و جوانانمان را به جای رفتن در راه علم و هنر و صنعت بدنبال یه توپ بیندازند،این وسیله استعماره برای ما مردم جهان سومی تا ما دنبال شیطونک بریم و از علم وادب وصنعت غافل شویم و بعد اونا به جای ما فکر کنندو همیشه هم جلوتر از ما باشند؛پدر بزرگم بعد از این توصیف ها از مادرم طلب کارد آشپزخانه را کرد و بعد توپ یا همان شیطونک را باسلام و صلوات و ادعیه های دیگر به دو نیم کرد و با این کار خودچنان به وجد و خرسندی رسید که گوئیا فتح الفتوح کرده و سمبل غرب و غرب زدگی را معدوم نموده وبه رسالت فردی و اجتماعی خویش عمل کرده .

روح او وتمامی پدر و مادر بزرگ ها وجمیع رفته گان شاد وی درسال 1358 در گذشت،در زمان جنگ تفکر  و جهان بینی پدر بزرگم انگار که فر اگیر و همه گیر شده بود و باز هم در  نکوهش فوتبال داد سخن می رفت و طبیعی بود که با آن حال و هوائی که بر فضای جامعه مان مستولی شده بود،«لیگ فوتبال» برای چند سالی تعطیل گرددو مقوله فوتبال،امری غیر ضروری و تفننی به حساب آید،که عده ای برای تصاحب «یک توپ» می دوند تا به نتیجه برد و باخت نائل آیند (یک ورزش گروهی صرف) ودر این راستا نیز از زبان بعضی از رجال سیاسی و مذهبی شنیده می شد که فرموده اند : به هر یک از بازیکنان یه توپ بدهید تا این فلک زده ها برای یه توپ آنقدر به جان هم نیفتند .

خوبه که پدر بزرگم در پایان حیاتش دید که «اولین» هدیه ای که تقدیم «انقلاب» شد از سوی «فوتبال» بود،که زمین چمن فوتبال دانشگاه تهران،نخست پذیرای قدوم مبارزین و انقلابیون گشت (میعاد گاه سیاسی)و بعد از تحقق انقلاب نیز در همان مکان،اولین «نمازجمعه ایران زمین»اقامه گشت و از آن هنگام تا به امروز نیز «میعاد گاه نماز جمعه » شده .

خوبه که پدر بزرگم دید که ساختمانها و زمین های «باشگاه تاج» بعد از انقلاب اسلامی که جزء اموال عمومی قرار گرفت ،هدیه ای دیگر بود که توسط فوتبال به سازمان تبلیغات اسلامی اهداء شد تا اولین مرجع رسمی کشور در خصوص «تبلیغات اسلامی » به تکوین و تمرکز راه یابد.

حیف که عمر پدر بزرگم آنقدر کفاف ندادتا ببیند که «فوتبال» چگونه بازیکنان گمنام خود را که دارای آمادگی جسمانی بالایی بودند در راه انقلاب و جنگ تقدیم عرصه های ایثارگری و فداکاری و جانبازی نمود .

حیف که عمر پدربزرگم آنقدر کفاف نداد تا ببیندکه به علت عدم توجه به فوتبال، آفت های سستی و خمودی و اعتیاد و بی هویتی،دامن گیر بسیاری از نسل جوان بعد از جنگ شد،همانانیکه پیام های انقلابی و آتشین را از کودکی خود در گوش و درجوشش داشتند اما بجهت اینکه بستری برای رهائی این انرژی فوق العاده نیافتند در عالم «بوته مرد گی» ماندند در حالیکه فوتبال می توانست آن انرژیهای فوق العاده و مازاد را به نشاط وسر زندگی و پویایی و ... رهنمون داردو تعدیل بخش خلقیات و هیجانات ایشان شود .

آری پدر بزرگ،ایثار گریهای فوتبال ایرانی در راه انقلاب و جنگ به جرم اینکه «ابزاراستعمار» بشمار می آمد به پشیزی شمرده نشد وبه حسابی نیز نیامد؛ آره پدر بزرگ با این اوصاف فوتبال کی که بخواهد مدعی شود که در این انقلاب نقش و فعالیتی داشته و  اذعان کنه که «زمین» نماز جمعه متعلق به اوست و شهامت این را داشته باشد که تاوان طلب کند و بگوید که باید به من یه زمین جدید التاسیس بدهید که دارای صد هزار صندلی باشد و ...

آره پدر بزرگ،فوتبال کی که بخواهد بگوید 2 تیم مردمی استقلال و پرسپولیس،امروزه نیازمند به صاحب منصبی بزرگ هستند تا متولی آنان شوند ودراین راستا پیشنهاد کنه که نخست سازمان تبلیغات اسلامی به جهت اینکه وام دار فوتبال است،و بعد نمایندگان مجلس شورای اسلامی به عنوان پیشگامان مردم باید نخستین کسانی باشند که دست مودت ویاری به سوی این 2 تیم مردمی دراز نمایند. 

براستی که پدر بزر گ،گردن فوتبال از «مو» هم باریکتره،چرا که جوهره ذاتی آن بر «وحدت و انسجام و پویایی» سرشته شده،لذا پیوسته شعارش «درجمع و باجمع و برای جمع » بوده و در این راستا نیز به وحدت ها و آرای اکثریت ها همواره احترام گذاشته ومطابق خواست و میل آنان چون «مومی» بوده تا از ذات وسرشت خود که همانا «وحدت» است عدول نکند.

اینکه تفکر حاکم بر فوتبال ایرانی نتوانست به رمز و راز «فوتبال غربی »پی ببرد و تعریفی از این پدیده فراورزشی و جهان شمول و مردم شمول ارائه دهد،موجب آن گردید که به ناچار روی به «تقلید» از فوتبال غربی آوریم و ظواهر فوتبال غربی را اولین مرجع شناخت و آبشخور خود قرار دهیم و خواسته و نا خواسته «ساختار تقلیدی » فوتبال را  بنیان نهیم و در پروسه حرکت دواری قرار گیریم؛اینکه فوتبال همانند 4 عمل ریاضی  می باشد و ما فقط عمل تفریق و تقسیم را در آن شناخته ایم و از عمل جمع و ضرب غافل مانده ایم و بعد تصور کنیم که فوتبال فقط منهاو تقسیم است،گناه فوتبال نیست این از عدم شناخت و اهتمام ما ناشی می شود .اینکه ما «نقاره فوتبال» را از سرگشادش گرفته ایم و در آن می دمیم و دچار سرگیجه و حیرانی شده ایم،تقصیر فوتبال نیست!

بله پدر بزرگ، «فوتبالی» که بنیادش در مرز و بوم مان با ربودن توپ خارجیانی که در زمین چمن فوتبال راه آهن تهران بازی می کردند ،آغازو پی ریزی شود،موردنکوهش است و حق باشماست ،چرا که دیدید پیروان اولیه فوتبال که در چاردیواری ها بازی می کردند،بچه های پر شرو شوری بودندکه بعضی از آنها  رعایت ادب و نزاکت را نمی کردند و در ادبیات فحش خواهر و مادر غرق بودند،درست است که بعضی از پیروان اولیه فوتبال به تحصیل و آداب دانی کم توجه و بی توجه بودند و شما آنانرا میزان قضاوت خود قرار دادید وتوپ فوتبال را شیطونک و بازیکنان آنرا پیرو شیطان خواندید،براستی که چنین فوتبالی که وارونه بدان عمل شده مستوجب لعن و طرد و نفرین است؛فوتبالی که نتواند «اجماع و وحدت » که جوهره ذاتی آنست را به تجلی و نمایش گذارد و بلعکس تفرقه و اصطکاک و تسلسل و ... را به همراه داشته باشد،جداً که فوتبال استعماری می باشد، بااین حال ای پدر بزرگ کاش و ایکاش بعد از جنگ،تفکرو نگاه عناد گونه شما با مقوله فوتبال امری حکومتی و ملی می شد و ما به آن به عنوان «جنگ مجازی» می نگریستیم،بی تردید آنگاه در صدد کشف رمز و راز فوتبال بر می آمدیم و دراین کنکاش و جستجو ،پی می بردیم که این بهترین و والاترین هدیه ای است که جهان غرب تا کنون به عصر معاصر و نسل معاصر تقدیم کرده،آری در سایه این پژوهش در می یافتیم که چگونه ذهن جستجو گر انگلیسی،یکی دیگر از داشته های مشرق زمین را از اعماق قرون بیرون کشید و با جهان بینی 3 رکنی خویش (تثلیث) غسل تعمید داده و فوتبال بدیع را که مالامال از رمز و رازی 3 رکنی است ارائه کرده، اینکه غرب رمز و راز فوتبال را افشا نکرد ولی آنرا ارائه داد،برای ما شد معما و آنگاه که ما بی سند و برهان به بازی و رفتار فوتبال روی کردیم،شد «استعمار»، اما اگر ما کاشف رمز و راز فوتبال بودیم،ایمان و باور می آوردیم که فوتبال وسیله و ابزاری است برای  اصلاح و آموزش و تبلیغات و هدفمند نمودن و نشاط وسرزندگی و ...نسل جوان و جامعه ایرانی.

مهدی میرابی، یکی از اهالی مردمی فوتبال

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز109
mod_vvisit_counterدیروز57
mod_vvisit_counterمجموع414546