چشم دل بازکن تا آن بینی                     آنچه نادیدنی است آن بینی

غمنامه فوتبالی

می بینی که باز کشتی بی سکان فوتبالمان با ساحل صخره ای برخورد کرد، می بینی که همگان مرثیه سرای فوتبالی شده ایم؛ می بینی که از عملکرد سوء مدیریت های بجا و نابجای فوتبالمان باز بن بست رسیده ایم؛ می بینی که باز جلسه و برنامه های آسیب شناسی فوتبالی در هر سو برقرار است تا مثل گذشته ها باز کارشناسان و متخصصان فوتبالی بیایند و راهکارهای کلیشه ای خود را از این رسانه و از آن تریبون بازگو کنند که یا باید به عزل مدیریت غیرمتخصص در فوتبالمان پردازیم و یا باید با آوردن یک مربی نامی و جهانی به فوتبالمان سامان دهیم (و تمامی تیم های خود را به وی بسپاریم !) یا اگر پولی و هزینه مکفی جهت آوردن مربی بزرگ خارجی نداریم به مربیان وطنی رجوع کنیم و سرآمد ایشان را بر این رسالت خطیر و ملی بگماریم و ایمان بیاوریم به داشته ها و سرمایه هایمان! آری این غایت «اندیشه های فوتبالی مان» بوده؛ می بینی که در خصوص جز به جز فوتبالمان اینک و امروز نقدهای انتقادی و تخریبی فراوان بازگو می شود و یکی پس از دیگری افشاگر و عریان تر خبر از ویرانی فوتبالمان می دهد؛ می بینی «خلاءاندیشه فوتبالی» هر4 سال یکبار «ما» را به ایستگاه عزل و نصب ها و چه کنم و چه کنم ها می کشاند و می رساند ولی«ما» همان تجویزی را که سالها و دوره های قبلی بیان و صادر کرده ایم  باز تجدید و تجویر می کنیم؛ می بینی که میان«ما»بختک زدگان فوتبالی هیچ حلقوم و صدائی نمی گوید که بیائیم «از فوتبال به فوتبال» برسیم،  فوتبالی که روح و جانش«درجمع و باجمع و برای جمع» است نه از فوتبالی که قائم به «فرد» و مدیریت های فردی و محتاج دیدن از کانال غربزدگی فوتبالی است (اقدامی بدیع، تاویل و قرائت شرقی از«فوتبال»). براستی کو آن حلقوم و صدائی که به«ما» بگوید آن هنگام می توانیم بر«فوتبال» فائق آئیم که بتوانیم با روح جمعی به تمامیت آن«چندوجهی» بنگریم و تعریفی درست و شفاف و همگان فهم حاصل کنیم تا پس از شناخت اصیل و راستین مان، دست به آفرینش جمعی زنیم (ایجاد ساختار فوتبال مردمی)، بواقع کو و کجاست؟ آن حلقومی که «ما» را برای» «ما» بخواهد و «ما» را به میدان«ما» فراخواند تاتمامیت چیستان «فوتبال» و فوتبالمان را که سالهاست برایمان مستور و پنهان مانده، آشکار و عیان سازیم. بله، ای دوست ای مانند من دل کنده و غمگین، بیا ره توشه برداریم «قدم» در راه بگذاریم، «کجا»؟ هرجا که اینجا نیست، من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم (چرا که هیچ معیار و میزانی برای شناخت صره از ناصره موجود نیست)؛ من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است؟ بیا من و تو به دنبال «ما» برویم چرا که تنها مشکل گشای این فوتبال در خود مانده و وامانده در رویکرد به «ما» است، آن «ما»ئی که هرگاه پای در هرکدام از عرصه های اجتماعی ایران زمین نهاد اعجاز و شاهکار پدید آورد. پس بیائیم برای نخسین بار به «ما»ی فوتبالی سلام کنیم.

سسسسسسسسسسسسسللللللللللللللللللللللللللللللللللاااااااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممممممممم                                                                                                                               یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

آنکه کف را ديد، سرِگويان بود


وانکه دريا ديد، او حيران بود

آنکه کف را ديد، نيتها کند


وانکه دريا ديد، دل دريا کند

آنکه کف را ديد، باشد در شمار


وانکه دريا ديد، شد بی اختيار

آنکه کف را ديد، در گردش بود


وانکه دريا ديد، او بی غش بود

آنکه کف را ديد، پيکارش کند


وانکه دريا ديد، بر دارش کند

آنکه کف را ديد، گردد مست او


وانکه دريا ديد، باشد غرق هو

آنکه کف را ديد، آيد در سخن


آنکه دريا ديد، شد بی ما و من

آنکه کف را ديد، پالوده شود


وانکه دريا ديد، آسوده شود

«مولوی»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز131
mod_vvisit_counterدیروز53
mod_vvisit_counterمجموع415412