اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد كه متعلق به گذشته هستید

فرصت خواهی فوتبال اساسنامه زده

درطول 3 سالی که از عمر فدراسیون اساسنامه زده می گذرد در تمامی آزمونهای پیش روی خود «نمره منفی» گرفته (هم بر اساس آمار و ارقام و هم رای و قضاوت اکثر«عام وخاص» فوتبالمان). اکنون اعضای هیئت رئیسه آن در یکی از برنامه های ورزشی سیما (ورزش از نگاه پنج) حضور یافته و اظهار می دارند که برای رای و قضاوت کلی صادرکردن«3» سال فرصت و مهلت برای فدارسیونی که نوپا است«کم» است و در ادامه نیز می افزایند که ما تاکنون در حالت گنگی و تثبیت و تطبیق اساسنامه با فوتبالمان بوده ایم، از این روی طبیعی است که در ابتدای راه دچار آزمون و خطا شویم ولی این ناکامی ها و عدم موفقیت ها  می تواند با «تثبیت مدیریت» تجربه و پله ای برای آینده بهتر و... باشد!!!

و اما من مردمی فوتبال در راستای جواب به آقایان فدراسیون نشین مایلم که فقط چند ضرب المثل ایرانی را تقدیم حضورشان دارم که «مشت نمونه خراور است» یا «خانم بی بی هم بالاتون را دیدیم و هم پائینتونو» یا «تره به تخمش میره، حسنی به باباش»، یا «از کوزه همان تراود که در اوست» و یا... آری وقتی که «ما» هنوز نمی دانیم «فوتبال چیست؟» و انواع ساختارهای آن را نمی شناسیم، به تبع آن نیز نمی توانیم ساختارشناس و ساختار آفرین و حتی ساختارپذیر(الگوی غربی) باشیم و هدفمند و با برنامه نیزحرکت کنیم و در نتیجه همینی می شویم که هستیم (اهالی فوتبال تقلیدی، همه سو دوان و هیچ سو روان)! وقتی که اعلم ریاست و قافله سالار فوتبالمان خود اعتراف می کند که اصلا نمی دانسته «فوتبال» چیست، اما به جهت «هنر نقشه خوانی» (تسلط بر امور بوروکراسی و دیپلماسی ورزشی)  راهبر قافله فوتبال ایرانی شده !!! آیا نباید به یاد این شعر پر مغز «سنائی» افتاد که گفت: «عالمت غافل است و تو غافل/ خفته را خفته کی کند بیدار؟» وقتی که درد فوتبال ایرانی فرای عزل و نصب مدیران و مربیان است این از خود فریبی و عوام فریبی است که مشکل فوتبال ایرانی را در تثبیت صرف مدیران و مدیریت ها جستجو کنیم. براستی که درد فوتبال ایرانی آنستکه که در دام تسلسل ها قرار گرفته، چرا؟ چون هیچ مدیری نیامده تا به«ما»  بگویدکه بی چرا زندگان فوتبالیم،  به «ما» بگوید که فوتبالمان معجونی هم از نوع شرقی و هم غربی است (شترمرغ گونه) و این تضاد و تناقض روزی باید حل گردد (بگوید که اگر «ما» نمی توانیم ساختار یک جامعه را غربی کنیم تا فوتبال غربزده مان  رشد و نمو کند، اما می توانیم ساختار غربی فوتبال را با تاویل و قرائت خود تبدیل به ساختار شرقی فوتبال کنیم و ساختاری نوین از فوتبال بیافرینیم، «ساختار مردمی فوتبال»). بله متاسفانه هیچ مدیری نیامده تا به «ما» بگوید، «که» هستیم و «چه» می خواهیم و«چه» می توانیم تا «چه باید کرد؟ فوتبالی» را طرح کند تا جامعه فوتبالی و ایرانی پاسخگوی و پاسخ جوی آن شوند.

آری نیاز امروز فوتبال ایرانی یک فریاد است، تکان دادن آدمی بختک زده است تا به خویشتن واقعی و اصیل خویش بازگردد (یک جهش جوهری). در واقع «ما» یک گمشده بزرگ و اصلی داریم که همواره منتظریم تا یکی بیاید (مدیر و مربی) و راه مطلوب را به رویمان بگشاید و سالها و دهه ها در پی ظهور «ابرمدیرو ابرمربی« دست به عزل و نصب زده ایم تا او از راه برسد و افسوس که از حاصل این همه تسلسل  هنوز نیاموخته ایم که «ما» بی چرا زندگان فوتبالیم. براستی که بزرگ مشکل «ما» اینست که در ذهن «خواص» فوتبالمان این دعا نمی گذرد که خدایا چگونه زیستن را به «ما» بیاموز، چراکه چگونه «مردن » را خود آموخته ایم! با این توصیف جای افسوس و تاسف دارد که عالی جاهان فوتبال ایرانی هنوز در اندیشه بهتر و کیفی تر «مردن» فوتبالمان کوشا و غرق هستند، آنهم با حربه ای به نام تثبیت مدیریت !!! با این حال امید آنکه روزی اندیشه عام و خاص فوتبال ایرانی براین باور متبلور شود که «ما» عکس یار را در آینه غربی فوتبال می بینیم و عقل و منطق پس از سالها و دهه ها حکم می کند که بر خلاف روند و حرکت فعلی فوتبالمان تغییر مسیر دهیم تا در راه درست قدم نهیم، همان سوراخ دعائی که به قول حافظ «ما» اسباب جمع داریم و کاری نمی کنیم، کاری که برایمان «آگاهی» به ارمغان آورد (طرح چیستان فوتبال) تا به جهش و هدفی که شایسته و بایسته نام ایران و ایرانی است نائل آئیم، باشد که باور کنیم درد و درمان فوتبالمان فرای «مدیریت و مربی» است؛ باور کنیم که این فوتبال نیازمند اجماع اندیشه های فوتبالی و غیر فوتبالی است، نیازمند هجرت جمعی تا رسیدن و پریدن به قله قاف وحدت است تا سیمرغ افسانه ای فوتبال ایرانی تجلی یابد. بله «من مردمی فوتبال» با افتخار بر دهان و دستی بوسه می زنم که «ما» را به فرای مدیریت گنگ فوتبالی دعوت و ارجاع دهد و خبر از یک شدن و دیگر بودن دهد، دریغا و دردا که آنچه در درون فوتبالمان یافت می نشده، آنم آرزوست.

یکی از اهالی مردمی فوتبال – مهدی میرابی

آن عصا کش که گزيدی در سفر                           باز بين کو هست از تو کورتر

«مولوی»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز31
mod_vvisit_counterدیروز168
mod_vvisit_counterمجموع415480