اگر مشکلی داری، به دلیل طرز فکر توست و تنها راهی که می توانی مشکلات را برای همیشه حل کنی، این است که طرز فکرت را تغییر دهی. «وین دایر»
روح حجازی و اولین حضور او در فوتبالمان
اگر من یک کاریکارتوریست بودم در تصویری «علی کفاشیان» را با کت و شلواری کوتاهتر از هیکل اش که کیف بچه مدرسه ای بودن خود را زیر بغل زده است و یک پا جلو و یک پا عقب در حال دویدن با شتاب به سوی مقر فیفا و کنفداراسیون فوتبال آسیا است، می کشیدم و در آن سعی می کردم که نشان دهم تا او درصدد است تا مشق «اساسنامه ای» خود را به عالیجاهان پر شر و شور قاره ای و جهانی فوتبال نشان دهد و درست مابین فضای کفاشیان و فیفا و ای اف سی تمثیلی از روح بزرگ اسطوره فوتبال زنده یاد مرحوم مظلوم «ناصرحجازی» را با لباس احرام می گنجاندم که خطاب به کفاشیان می گوید تو را بخدا برگرد و به جای نشان دادن مشق فوتبالی ات به بیگانگان به ساختمان فدراسیون فوتبال برو و استعفای خود را اعلام دار تا بدین طریق خدمتی شایسته به فوتبال و جامعه ایرانی بنمائی، برو این دم آخری از حیات فوتبالی ات «هنر بوروکراسی زدگی» خویش را بنمایش بگذار و زمینه و بستر آمدن یک مدیر فوتبالی را که شایسته و بایسته این مقام و رسالت باشد، فراهم آور. برو تا به سعادت برسی و جامعه ای را به سعادت فوتبالی نزدیکتر کنی. آری اگر من یک کاریکاتوریست بودم در شرح این اثر می نوشتم که حجازی به جهت اینکه ناشاد و پرغصه دیار فوتبالی اش را ترک کرد و در این «هجرت» زخم ها و سرطانهای فوتبالی خویش را به همراه برد در پیشگاه الهه ناز فوتبالی محکوم بدین امر شدکه روحش تا ابد در راه فوتبال ایرانی بدود تا شادی و شادکامی را برای تبار و دیارش به ارمغان آورد (پرومته فوتبالی). از این روی روح حجازی ملزم به برگشتن و هبوط در فوتبال ایرانی شده تا در دوزخ سرای فوتبالمان با ارشاد و نفی و ترغیب و تشویق و ... رسالت بزرگ اسطوره بودن خود را به انجام رساند؛ و اما دیگر آنکه حجازی در آستانه خروج از عالم خاکی دید که چگونه جمع بی شماری از اهالی فوتبال وجامعه ایرانی تعلق خاطرشان را به او ابراز کردند؛ بله حجازی متعهد بدین مردم و فوتبال ایرانی است، چه درحیات خاکی و چه در حیات روحانی، «روحش شاد».
باشد که در میان اهالی مردمی فوتبال «کاریکاتوریستی» پیدا شود و این تصویر(نوشتاری) را برایمان متصور نماید. بدان امید- بدرود.
یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی
کمک به همگان، عشقی است که به برجستگان کمک می کند راه های سرفرازی را بیابند .«اینچنین گفت زردتشت»
| < قبلی | بعدی > |
|---|
