رمز موفقیت این است که یاد بگیریم تا از نیروهای رنج و لذت به نفع خود استفاده کنیم. آنتونی رابینز

وقتی که نیست «دوست»

وقتی که می گویند یک تیم ملی از آبشخور داشته ها و سرمایه های مادی و معنوی یک جامعه، تغذیه ای بجا و یا سوء می کند و آگاهانه یا ناآگاهانه در عرصه جهانی نماینده ای از جامعه کلان خود می باشد؛

وقتی که «ما» می بینیم و می دانیم که فوتبال ملی مان فاقد پشتوانه فکری و رفتاری است و جوان و نوجوان و امیدش و .... ناکام فوتبالی بوده اند؛

وقتی که بزرگ هادی «تیم ملی»(کارلوس کی روش) به صراحت می گوید که نظام فوتبال ایرانی شایستگی چهارمی آسیا را داراست!

وقتی «ما» می بینیم که انواع زشتی ها و پلشتی ها و عدم تخصص ها و سوء مدیریت ها و عدم برنامه و راهکار داشتن در دنیای فوتبال ایرانی بیداد می کند و امری رایج است (ساختار ضد فوتبال)، دیگر چگونه می توان ایمان و باور آورد که فوتبالی «قوی و مقتدر» را داریم!!!.

وقتی که جهالت انواع مدیران فوتبالی و غیرفوتبالی همواره «ما» را در جاده «گنگی و جهل مضاعف» راهبر بوده است و عقلای اندازه بگیر و میزان سنج (رسانه های فوتبالی) همواره در سیاهی فوتبالی مشغول به تشخیص عمق آن می باشند و پیوسته نیز درجه سیاهی ها را اندازه می گیرند (آینه ای که رسالت خود را انعکاس می یابد، حال چه در سیاهی باشد چه در سفیدی، آنچه که عیان است را هویدا می کند) و از رسالت اصیل پیشگامی خویش در جامعه فوتبال غافل مانده اند!

وقتی که از فوتبال یک جامعه فقط «سطح و ظاهری» باقی مانده، آنگاه طبیعی و بدیهی است که جملگی نیز غرق در سطوح و سطح باشیم و پیوسته از «طرح » سؤال اصلی غافل شویم («عمق فوتبالمان»، ساختاری که از دل و قعرجامعه باید بجوشد وآغاز شود (مردم) و تا راس (مدیریت) پیش رود و خواست و تحقق آرمان های بلند یک جامعه را از ذهنیت به عینیت رساند).

وقتی که با زور پول از مربی خارجی یا وطنی می خواهیم، «ما» یک مجموعه ناقص و کمبود دار و دائم در حال گسست را تا به نحوی مطلوب پیش ببرد! مجموعه ای که از فکر و اندوخته و فرهنگ اصیل ایرانی تغذیه نکرده و یا سوء تغذیه نموده را با اهتمام خویش در آزمونهای سخت شرکت دهد و معجزه ای نیز بیافریند !

وقتی که تمامیت فوتبال یک جامعه آنقدر تنزل می یابد که فقط خلاصه می شود به «تیم ملی» (همانند گیاهی بی ریشه! یا بنای پایه  شکسته)، چاره ای جز دعا کردن و حفظ آبرو و آبروداری نمی ماند که خدایا به دادمان برس.

وقتی که با توهین فیفا، ملزم به پذیرش «فوتبال اساسنامه زده» شدیم، چه بسیاری از «ما» شاد و خرسند گشتیم که فوتبالمان در راه نجات و تعالی قرار می گیرد، اما اینک می بینیم که تفکر اساسنامه زدگی و اساسنامه بازی که بزرگ استاد و سمبل بوروکراسی «علی کفاشیان» را که تبحر و ید طولائی در دپارتمان سازی ورزشی داشت، «قربانی» فوتبال ایرانی کرد، گواهی صادقی است به پایان جهانی بینی دیروز فوتبالمان که می پنداشت (مهندس علی آبادی و کمیته انتقالی)  درمان فوتبال ایرانی در «اساسنامه» است و اینک می بینیم که روزگار فوتبالمان تاسف بارتر از قبل از «تعلیق»است. آن روز «ما» نمی دانستیم که «راه» چیست (و به جهت غفلت و عدم راه دانی، «فیفا» خط و ربط «ما» را مثلا با دنیای مدرن فوتبال  بوسیله کمیته انتقالی تبیین کرد)، اما امروز «ما» بدین باوریم که راه درست را نه تنها نیافتیم، بلکه بسیاری از داشته و سرمایه های خویش را در طریق نقشه راه فیفا «حرام» کردیم چراکه «ما» آچمز زدگان فوتبالی بودیم که رفتن ملاک زیستمان بوده و نه دسترسی به غایت های دور و معقول فوتبالی.

وقتی که «ما» هنوز نمی دانیم چیستیم و چه داریم و چه باید که انجام دهیم و بی پرسش و چرا آنهم در راه فوتبالی که در هر گام و قدمش باید آگاهانه وارد گشت، مجنون فوتبالی گشته ایم باید که مغضوب الهه نازی فوتبالی باشیم چراکه او از اول همه از «ما» عقل و خردورزی فوتبالی را طلب می کرد، اما «ما» به جای تعقل، «عشق» خود را عیان داشته ایم و او  به جهت طرد و دفع «ما» سالهاست که چهره دیو سیاه فوتبالی را به نمایش گذاشته تا  تنبیه مان کند و پیوسته «دوزخیان فوتبالی» باشیم.

آری ، براستی آنگاه که در درون خراب آباد فوتبالمان زیست می کنیم و با خلاء اندیشه و خرد برتر و عدم راه و راهکار روبروییم، چه باید کرد؟ بیائیم باور کنیم که فوتبال ایرانی نیازمند یک ایده نوین است و جملگی  این خواست و نیاز فوتبالی را داد بزنیم که اگر در برزخ سرای فوتبالمان رسول و پیام آوری از جنس وحدت و خرد و نور و رستگاری و... طلوع و ظهور نمی کند، بیائیم خواست خود را عمومی کنیم و بستر «آگاهی و خودیابی و خودباوری فوتبالی مان را رقم زنیم و ایمان آوریم که خدا سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد، مگر آنکه خود بخواهند(خود پیامبر خود شویم). باشد که تشکیل و برگزاری «سمینار ملی–فوتبالی» یکی از دغدغه های عام و خاص فوتبالمان گردد (نخستین میعادگاهی که نخست بتوانیم به شرح تمامیت «درد» فوتبالی خویش بپردازیم (اعتراف به بن بست فوتبالی) و بعد در راه درمان طلبی استمداد ملی نمائیم تا در سایه آن به بهترین راه و راهکار ملی و مردمی و ایرانی دست یابیم، بدان امید- بدرود

یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

بزرگترین گمشده های ما در زندگی، نزدیکترین ها به ما هستند ! «بودا»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز193
mod_vvisit_counterدیروز115
mod_vvisit_counterمجموع416939