تطور مدیریت  و فوتبال

همانظور که می دانیم ، فوتبالمان تاکنون3«موج» یا همان «انتقال» را پشت سر گذاشته

موج اوّل  عبارت است از «فوتبال» و فوتبالی ها که توام بود با مدیریت های بیشتر نظامی و شبه نظامی که درصدد بودند تا فوتبالمان را به نظم و نسق و دیسیپلینی رهنمون دارند و فرماندهی و فرمانبرداری را در آن متداول دارند.

و موج دوّم  نیز عبارت بود از «فوتبال» و غیرِفوتبالی ها ، که توام شد با مدیریت صنعتی و تجاری ، تا حیات متعالی تری را به اصطلاح برای فوتبالمان شامل شوند.

و اما موج سوّم  علی الظاهر عبارت است از «فوتبال» و اساسنامه (نقشة راه فیفا).

از تولد و شکل گیری فوتبال در کشورمان تا خلق حماسة ملبورن استرالیا و راهیابی به جام جهانی 1998 دورانِ «موج اوّل» است که فوتبالِ ایران زمین تا آن هنگام در حیطة اقتدار و انتخاب فوتبالی ها بود و عزل و نصب های آن نیز در حوزة فوتبالِ «خاص» (به معنی اینکه فوتبال تنها یک ورزش گروهی صرف است) انجام می گرفت؛ امّا راهیابی به جام جهانی 1998 و حماسة ملبورن استرالیا موجب شد تا فوتبال ایرانی را از آن پس بعنوان یک پدیدة فراورزشی و جهان شمول نیز ادراک «ملّی» کنیم و در پی این آگاهی و شناختِ ملّی از فوتبال، امور و قافله سالاری آنرا به غیرِفوتبالی ها واگذار نمودیم تا موجبات بسط و گسترش بیشترآن را که  خواست و نیاز جامعه ایرانی  بود میسر سازند. درست از آن زمان می توانیم بگوئیم «موج دوّم» آغاز گشت؛ اگر چه موج اوّل در فوتبالمان قریب به 60 سال تداوم و بقاء داشت، امّا موج دوّم با تحریم و تعلیق و کمیتة 6 نفرة انتقالی فیفا، بیش از یک دهه دوام و بقاء نیافت تا اینکه «فیفا» این مرجع جهانی و نهائی فوتبال، پذیرش «انتقال» و دگردیسی دیگری را خواسته و ناخواسته بر فوتبالمان تحمیل نمود تا آغازگر موج سوّم فوتبالمان  باشد .

آری فوتبالمان 3 موج را تا کنون پشت سر گذاشته و انواع و اقسام مدیریت های نظامی و صنعتی و اقتصادی و سیاسی و ورزشی را به خود دیده ؛  مدیری از پی مدیری دگر آمده بدون آنکه مورد گزینش  فوتبالی قرار گیرد و عدم گزینش فوتبالی  امری عادی و متداول شد چرا که فوتبال  «مجهولی» بزرگ برایمان بود که نه خود توانسته بودیم صورت مسئله آنرا بخوانیم و نه آنانیکه به مدیریت و قافله سالاری آن رسیده بودند توفیق یافتند تا  صورت مسئله فوتبال را برایمان بخوانند و تفسیر کنند ( کوری عصا کش کور دگر بود). با عدم شناخت «ما» از فوتبال طبیعی بوده و هست که «گزینش» اصلح  و راه بلدی در برنامة انتخاب و انتصاباتمان لحاظ نگردید و هر که رابطه اش قوی تر و اعواء کننده تر بود در مسند فوتبال ملی و باشگاهی جای گرفت. متاسفانه این واقعیتی تلخ و غیر قابل کتمان است که تا کنون  نه جامعه فوتبال و نه جامعه رسانه های  ورزشی، هیچگاه و در هیچ سنه ای « فیلترو برنامه ای جهت شناخت و انتخاب و یا انتصاب «اصلح» در قافله سالاری فوتبالمان  نداشتند و مطرح ننموده اند ،  بنابراین  خواسته و ناخواسته مدیریت و هدایت فوتبال  امری سلیقه ای شد ، در حالی که اگر «ما» کمترین و کوچکترین تاویل و تفسیری از فوتبال داشتیم ، بر اساس همان نیز ملزم به شناخت و انتخاب «اصلح » می شدیم و معبر و فلیتری هرچند کوچک  جهت گزینش  مدیران فوتبالی ایجاد و احداث می کردیم تا شایسته سالاری تحقق پذیرد.

در دوران  «موج اوّل»، اصلاً پرسش از کاندیدای فوتبال درخصوص اینکه فوتبال چیست؟ و زادة چه عواملی و عناصری می باشد و انواع ساختار های متداول جهانی فوتبال کدامند ؟ و . . .  پرسشی نابجا بود، چراکه اهتمام اهالی فوتبال این بود تا شایسته ترین را از میان خود به لحاظ شناختی  که نسبت به وی داشتند به قافله سالاری فوتبال بر گزینند ؛ از این روی سؤال نکردن از مدعیان فوتبال ملّی «سنتی» دیرینه شد که با آغاز موج دوّم که غیرفوتبالی ها پای به عرصة سیاستگذاری فوتبال نهادند باید از سوی فوتبالی ها شکسته می شد و از کاندیدای پست ریاست فدراسیون فوتبال پرسیده می شد که با چه ایده و استراتژی ای می خواهی هدایت و رهبریت فوتبال ملّی را در دست گیری؟و اصلا چه شناخت و تعریفی از فوتبال داری؟ افسوس که موج دوّم نیز به پایان آمد بدون آنکه از مسندنشینان فوتبال مان ابتدائی ترین سؤال را  که « فوتبال چیست ؟» پرسیده باشیم .

در رهگذر این 3 موج آنچه که عیان و آشکار است نخست آنست که اگر فوتبالی ها در امور خویش ، مدیر و مدبر و سر آمد بودند هیچ وقت جای و موقعیت برای غیر فوتبالی ها  باز و پیدا نمی شد ( همانظور که امروز در ساختار مدیریت فوتبال برزیل شاهدیم که فوتبالی ها در مسند امور بوده و هستند) و بعد اینکه فوتبال ایرانی پس از حماسه ملبورن استرالیا دیگر پای از حصار محسوس یک ورزش گروهی  بیرون نهاد و به پدیده ای مردم شمول و فراورزشی تبدیل گشت و وارد فازی نوین شد؛ عقب ماندگی  فوتبالی ها در راهبرد  فوتبال ملی  و مردمی تر شدن فوتبال ایرانی ، اقتضا و ایجاب می کرد که به فوتبال با نگاهی عمیق تر بنگریم  و عرصه نوینی از مدیریت را برای فوتبال فراهم آوریم، از این روی ورود«اندیشة نو» آنهم در سایه توانمندی یک مدیرآگاه و بصیر  می توانست تحول آور و تحول ساز و تعالی بخش باشد اما به جهت اینکه فوتبال ایران زمین  هیچ «تعریفی ملی » از فوتبال نداشت ( عدم درک، حتی درک « صورت مسئله فوتبال»، چه برسد به « حل» مسئله آن )  موجب گردید تا تزریق مدیریت نوین  نه تنها سودمند واقع نشود ، بلکه موجبات عدم خودباوری را نیزدر میان جامعه فوتبال بیشتر از پیش فراهم آورد و قوزی بر قوزهای فوتبال ایرانی نهاده شود.

با این احوال واوصاف ، آنچه که مهم است اینست که هرکه آمد ، از ذن خود شد یار «فوتبال »  و اهتمامی نکرد تا جملگی  پی به اسرار و شناخت و سرشت  فوتبال ببریم و همراه هم مجهولاتش را با خرد خویش مکشوف و معلوم کنیم  و اگر امروز میدان فوتبال ایرانی را مسلخ «مدیریت های من سالار و سوپر من های ناکام»  می یابیم ، تاوان اینست که هیچگاه نخواسته ایم و حتی فکرنکرده ایم که «ما» شویم و با «هم» به چیستان  فوتبال بیندیشیم ، آری ، فوتبال ایرانی امروز و اکنون نیازمند مدیری است( چه فوتبالی ، چه غیر فوتبالی) که با ایده و راهکار پیوند «ما» وارد صحنه فوتبال ایرانی شود ، و دریای پراکنده  علوم و دانش و تجربه و تخصص  اهالی آنرا برای ایجاد یک ساختار ملی و مردمی فرا خواند و گرد هم آورد ( مدیریت ، پیوند زدن)  مدیریتی که «ما» را برای فوتبال بخواهد و بخواند وبا شعار و عمل فوتبال ناب و اصیل که « درجمع و باجمع و برای جمع » است همسو باشد و خط بطلانی برشعار و عمل ساختار فوتبال تقلیدی که « درمن و با من و برای من »است  بکشد؛ مدیری که با « مجازی سازی» جرات و شهامت آنرا داشته باشد تا در کنار ساختار تقلیدی فوتبالمان ، ساختاری مجازی را برای یک بارهم که شده بیا فریند ، مدیری که نترسد  و بگوید ، که «ما» از «فوتبال» تعریفی ملی نداریم ، و تاکنون بر اساس سلیقه های شخصی رفتار کرده ایم و اعلام «بحران اندیشه» در فوتبال ایران زمین کند و در پی آن طرح چیستان فوتبال را معمای ملی بشمار آورد و با تجمیع اندیشه های اهالی فوتبال و جامعه ایرانی در زیر یک سقف موجبات سمینار ملی فوتبال ایران زمین را فراهم آورد تا اندیشه و خرد ایرانی به حل «چیستان فوتبال» پردازد و راه و راهکار شایسته را بیابد ، بله آنگاه می توانیم بگویم که ایرانی می اندیشد و برمی گزیند و می آفریند.

به امید روزیکه در ساختار بوروکراسی و تقلیدی فوتبالمان که همواره قائم به «فرد» بوده ، مدیری «من سالار» ظهور و بروز کند که در سودای «ما» باشد و ایمان و باور آورد که «ما» مشکل گشا و راهگشای هر غامضی است و حداقل از این توان و قدرت ملی «ابزاری» استفاده کند.

بدان امید بدرود.

یکی از اهالی مردمی فوتبال مهدی میرابی

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز186
mod_vvisit_counterدیروز115
mod_vvisit_counterمجموع416931