هميشه با آموزش دادن و آموزش گرفتن باش، و توجه بر طلب علم را مقدم دار. (افلاطون)

آرمانشهر فوتبالی

روزگاری پیش (475سال قبل از میلاد مسیح) افلاطون نخستین کسی بود که در اندیشه نظری و خیالی خویش جهت ساختن «آرمان شهرانسانی و یونانی» خود اهتمام کرد و به تبیین قوانین و چگونگی آن «ابرشهر» پرداخت، او جامعه خود را متشکل از «حاکمان، فرماندهان وفرمانبران» خواند که هریک به سهم خویش باید وظایف خاص خود را ایفا نمایند.

افلاطون با پذیرش یک طفل «خیالی» او را از جامعه معاصرتحویل می گیرد و بعد درصدد است تا با آموزش های «عام وخاص» وی را وارد جامعه کند؛ رشد طفل از یک سو و وظایف جامعه در مقابل کودکی که روی به نوجوانی و جوانی و میانسالی و کنهسالی دارد از سوی دگر موجب می شود تا در تمامیت امور یک جامعه ورود کند و بنیانی نو در ارزش ها و سنت ها پی افکند؛ از این روی افلاطون با راهکار یک «طفل» قدم در راه آرمان شهر خود می نهد و بچه را قبل از«نطفه» مورد توجه و پرورش قرارمی دهد و آنگاه که کودک به مرحله 3 تا 7 سالگی می رسد با آموزش موسیقی آغاز تعقلی او را پی می ریزد و در این راستا منتقدین وی به او خرده می گیرند که چرا از «موسیقی» پایه های آموزش و تربیت و شخصیت طفل را آغاز می نماید؟ که او در جواب می گوید چون موسیقی یعنی شناختن و طبقه بندی کردن چیزی که وجود محسوس و ملموسی (تجلی عینی و فیزیکی) ندارد و با این حال نیازمند مدرج شناسی (نت) و نظم و ترتیب و هارمونی است و در نهایت نیز خوراک روح می باشد و لذا جملگی اینها موجب می شود که طفل از همان آغاز رشد معنوی و جسمانی بیاموزد که در جهان هستی چنین قوانین و نظم و ترتیبی وجود دارد و حاکم است اما محسوس و عینی نیست (امریست «نظری»)؛ افلاطون قدم بعدی طفل را در وادی «ورزش و رزم» پی می افکند چراکه معتقد است اگر جسم انسان کمال جسمانی و قابلیت های جسمانی را مهمل گذارد جبن و ترسو می گردد و کسی که شهامت ایستادگی و احقاق حق مسلم خویش را نداشته باشد از شهامت و رشادت تهی است (ز نیرو بود مرد را راستی / زسستی کژی زاید و کاستی «فردوسی»). افلاطون سپس نوجوان و جوان میدان رزم «ورزشی» دیده را به کار دیوانی (اموربوروکراسی و قضاوت) راهی می کند و پس ازچندی او را به جبهه جنگ و دفاع از میهن می برد تا آموخته هایش را به کار برد و نیز بیاموزد «آموخته های» جدید را (استراتژی سازی) و آنگاه چنین انسانی را در آرمانشهر خویش برمسند ریاست جمهور کشور می نشاند.

آری آن روزگار افلاطون قدم اول و راهکار اجرائی خویش را با طفل و موسیقی و سپس جامعه آغاز کرد، حال سئوال این است که اگر امروز افلاطون زنده می شد و مجدداً در صدد ارائه آرمان شهر خویش برمی آمد، از کدام راه، قدم، سوژه و مستمسکی بهره می گرفت ؟ از طفل و موسیقی؟ یا از طفل و فوتبال؟ شاید «افلاطون مدرنیته» به جهت آنکه فوتبال یکی از بزرگترین ساخته ها و پدیده های مطلوب بشری است و مردم شمول و جهان شمول نیز گردیده و بهترین وسیله و بزرگترین ابزار تبلیغاتی است، از آن بهره می برد چراکه فوتبال نیز چون موسیقی دارای نظم و ترتیب و توالی و هارمونی و وحدت بخشی و... است لذا آنرا اولین قدم و راهکار خویش در عصر معاصر می یافت و آنگاه به تبیین نقش طفل و فوتبال و جامعه می پرداخت و راه ورود به آرمان شهر خویش را با نگاه مدرنیته- فوتبالی پی می افکند. براستی که فوتبال همانند چراغ جادو است که هرچه از او بخواهی برایت میسر می سازد، تربیت و پرورش و آموزش و هنر و صنعت و تجارت و نشاط و سرزندگی و عرصه اراده کردن تا تحقق اراده و ....؛ با این توصیف از قابلیت های گوناگون «فوتبال» در جوامع بشری، بخوبی فقدان یک فیلسوف «اتوپیا ساز»غربی یا شرقی حس می شود، فیلسوفی که آرمان شهر انسان مدرنیته و معاصر را با فوتبال پی افکند.

یکی ازاهالی مردمی فوتبال – مهدی میرابی

به عقیده من تنها موضو عی كه شایسته است مغز انسان را نگران بدارد آینده فرزندان اوست و اندیشه این موضوع كه چه كار كند تا فرزندان او خوشبخت شوند؟ (افلاطون)

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز155
mod_vvisit_counterدیروز48
mod_vvisit_counterمجموع416582