آب کم جو تشنگی آور به دست               تا بجوشد آبت از بالا و پست

«مولوی»

مربی ایرانی«نه»، مربی خارجی «نه»، شورای مربیان ایرانی«آری»

من مردمی فوتبال به مربی وطنی میگویم «نه» چرا که هنوز به مرز خودباوری فوتبالی نرسیده و همواره عکس یار را در آینه فوتبال غربی دیده و می یابد و متاسفانه هیچگاه در سودای بومی کردن فوتبالش نبوده (ساختار مردمی از فوتبال آفریدن «تهیه و تدوین و آموزش الفبای فارسی فوتبال» حداقل کار ممکن از ناحیه یک مربی) و...

به مربی خارجی نیز می گویم «نه» چرا که نخست وجودش را توهینی بزرگ به خرد و اندیشه ایران و ایرانی تلقی می کنم که «ایرانی نتوانسته» در فوتبال تامل و تعقل کند و «تو» بیا این رسالت ملی را بر دوش بگیر و به«ما» بگوکه چگونه فوتبال بازی کنیم و بعد دیگر دلیل آنست که تاکنون هیچ مربی خارجی ای در لیگ و تیم های ملی مان سراغ نداریم که چیزی به نام «ساختار آفرینی و ساختار سازی» برایمان به ارمغان آورده باشد(تعلیم الفبای غربی فوتبال) اما  در عرصه فوتبالمان یا همان جمله سازی غلط مان ورود و حضور یافته اند و آگاهانه و ناآگاهانه به روی مبارک خویش هم نیاورده اند که «ما» فلک زدگان فوتبالی هنور الفبای ابتدایی و کامل فوتبال را نیاموخته و نشناخته ایم و از شدت عشق ورزی فوتبالی، هرچند به غلط و غلوط، اما مجدانه کوشیده ایم تا «جمله سازی فوتبالی» کنیم تا بگوئیم که «عشاق» مجنون وار فوتبالیم. «ما» بارها و بارها دست به عزل و نصب مربیان وطنی و وارداتی زدیم تا شاید در این راه با یک ابرمربی و ابرمدیر که «ابرایده و اندیشه» در سر و سودا دارد برخورد کنیم اما دریغا و دردا که آنچه یافت می نشود «ما» اهالی فوتبال آنرا همواره آرزو کرده ایم؛ «ما» بهترین لحظه ها و زمانهای گران مایه از عمر خویش را صرف مهلت و فرصت دادن به این مربی وطنی و آن مربی خارجی و همچنین این مدیریت فوتبالی و آن مدیریت غیرفوتبالی کرده ایم تا شاید چیزی را که منتظرش هستیم بیابیم؛ «ما» همواره در حال آزمون و خطا به سر برده ایم و متاسفانه هیچگاه نخواسته ایم که از اقدامات و اعمال مان در طی این چند دهه اخیر بدین نتیجه رسیم که «گم کرده راهان فوتبالیم». افسوس که بهترین و عالی ترین برنامه ها و افراد را هر از چندی به «رایانه» ویروس دار و ویروس ساز فوتبالمان تزریق کرده و می کنیم و پیوسته نیز دست به سرمایه سوزی می زنیم چرا که هیچ کس و هیچ برنامه ای به «ما» نگفته که نیازمند ویروس کش  هستیم و عدم وجود پیام و برنامه ای که بر حال و روزمان «شک» کند باعث گردید که در خلاء اندیشه و سیال بودن فوتبالمان محو و غرق شویم آنهم چنان غرق که حتی ندانیم که «ما» بی چرا زندگان فوتبالیم و در این غوغای گنگی مضاعف بسی جای تعجب و افسوس است که فدارسیون اساسنامه زده  در پی آوردن یک مربی نامدار خارجی است؛ در واقع این اقدام گواهی متغن است که تفکر و تعقل آن مدیریت در شناخت و آنالیز فوتبال کشورش عاجز و ناتوان بوده و لذا جهت توجیه عملکرد خود می بایست بناچار به تنها راه مانده که همان کوچه مربیان خارجی است ورود کند؛ فدارسیونی که برای آینده ملی و بومی کردن فوتبال اش طرح و برنامه ای نداشته و روح خودباوری فوتبالی را در تمامی ارکان و پایه هایش سرکوب کرده می بایست که راهکار نجات خویش را در رویکرد به مربی خارجی بیابد! (تدبیری در مقابل آنچه اگر خودم نتوانستم انجام دهم حتما یک تفکر وارداتی جبران عملم را می نماید) از مدیری که خود اعتراف می کند که نمی دانسته «فوتبال چیست؟» اما بر مسند آن جلوس کرده چطور می توان توقع داشت که به اصل و ذات فوتبال که همانا در جمع و باجمع و برای جمع است رجوع کند و چاره فوتبال ایرانی را در اجماع اندیشه های فوتبالی بیابد تا به راهکار معقول و شایسته راه یابد و راه یابیم! (ساختار مردمی فوتبال) بله، مدیر و مربی ای که هنوز نمی داند که ایرانی می تواند با اجماع اندیشه های فوتبالی تحولی عظیم بیافریند، چاره ای جز این ندارد که راهکار نجات فوتبال ایرانی را فقط در دست یک بیگانه ببیند و در آن راه اهتمام گنگ نماید .

اینکه حداقل چند سالی باید دندان روی جگر نهیم و ببینیم و منتظر بنشینیم که «آقای مربی وارداتی» چه بر روز و روزگار فوتبال ایرانی – ویرانی خواهد آورد یعنی تاسف، یعنی آچمززدگی، یعنی خلاء اندیشه فوتبالی از سوی ایران و ایرانی، در حالیکه در تکرار و تسلسل این آمد و شدهای فوتبالی دگرخوب می دانیم و آموخته ایم که حاصل فلاکت فوتبال ایرانی تاکنون از ناحیه همین مدیریت های سلیقه ای و فردی و من سالار بوده که جامعیت فوتبال ایرانی را نادیده گرفته اند و بر توسن مدیریت نشسته اند و تنها راه روبروی و مدنظر خویش را دیده و نگریسته اند و در آن راه تاخته و تاخته اند و عاقبت هم خود و قافله فوتبالی را در تنگنا و بن بست چکنم و چکنم عزل و نصب ها کشیده اند. بخدا این از ساده لوحی است که باور کنیم یک مربی نامدار خارجی می تواند ویران سرای تمام عیار فوتبالمان را «آباد» کند، شاید یک مربی نامدار بتواند تغییر و تحولی در سطح فوتبالمان ایجاد و حادث کند اما در عمق آن هرگز! براستی که آبادانی این فوتبال تنها زمانی میسر و مقدور می گردد که «ما» در راه ساختن «ساختاری به نام فوتبال مردمی» برآئیم، آنگاه می توانیم بگوئیم که «ما» در راه و سرشت فوتبال ناب و اصیل که همان درجمع و باجمع و برای جمع است قدم گذاشته ایم و آینده از آن ماست. امید آنکه عالی جاهان فوتبالمان را روزی و سودای آن باشد که از «من» ها و سوپرمن های داخلی و خارجی دل برگیرند و به ساختار فوتبال«ما» یا همان ساختار مردمی فوتبال بیندیشند، بدان امید – بدورد .

یکی از اهالی مردمی فوتبال– مهدی میرابی

بايد چراغی فرا راه خويش بود، نه اينکه با نور ديگری رفت. بدون شناخت خويش دنبال ديگری رفتن عين کوری است.

«کريشنا مورتی، شرح زندگی»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز128
mod_vvisit_counterدیروز115
mod_vvisit_counterمجموع416874