کسی که از ابتدا نابینا به دنیا آمده است معنی تاریکی را نمی فهمد زیرا هرگز روشنایی را تجربه نکرده است «بودا»

مرام نامه فوتبالی- ایرانی

خداییش «ما» هرگاه که به بن بست فوتبالی رسیده ایم چه کار کرده ایم؟ و غایت چاره اندیشی و درمان نگری فوتبالی مان چه بوده؟ سیر و روند تاریخی فوتبالمان نشان داده که «ما» در بن بست های فوتبالی مان یا دست به عزل و نصب «مدیران» فوتبالی زده ایم (زیراکه معتقد بوده ایم آب از چشمه و سرچشمه گل آلوده است) و یا آمده ایم و گفته ایم مدیریت فوتبالی مان خوب است اما ابزار مناسبی به نام مربی که عالم فنی و عملی فوتبال است نداشته تا اندیشه نظری وی متجلی شود، پس دست به عزل و نصب مربیان وطنی و خارجی زده ایم و آنگاه که با عدم توفیق مربیان وطنی و خارجی نیز روبرو شده ایم مبارزه با «بازیکن سالاری» را درمان فوتبالمان یافته ایم و همواره در این تسلسل های بی فرجام سرگردان بوده ایم تا اینکه «فیفا» از درد و بیماری فوتبال ایرانی آگاه و مطلع گردید و با دخالت و تعلیق فوتبالمان آمد و گفت درد و بیماری فوتبال ایرانی فرای آن اقدامات است که تاکنون انجام داده ایم و داروی فوتبالمان را در برنامه و ساختار دار شدن فوتبال ایرانی یافت و بدین جهت کمیته 6 نفره انتقالی را بر مسند فوتبالمان نشاند تا این «مرهم» را بر پیکره بیمار و سرطانی فوتبال ایرانی تحمیل و تزریق نمایند، اما ازآنجا که مستشاران وطنی فیفا شایسته این ماموریت مهم و ملی نبودند آمدند قرص ها و کپسول های تجویزی فیفا را با همان جعبه و روکش هایش آنهم به زور آب (ترس ازتعلیق و تحریم فوتبالمان) در دهان این بیمار فرو کردند و بیماری و درد فوتبالمان را مضاعف نمودند؛ آری اگر «مرام نامه فوتبالی» را قرص و دارو بنامیم «اساسنامه»می شود روکش و محافظ آن و باز اگر مرام نامه را اندیشه فوتبالی (شناخت راه های فوتبالی و انتخاب یکی از راه های آن) بنامیم، اساسنامه «پا و وسیله ای» می شود که «ما» را در راه انتخابی مان به جلو هدایت و رهنمون می سازد؛ پس با این تعریف اجمالی از «مرام نامه و تقدم آن بر اساسنامه» می توانیم با صراحت بگوئیم فوتبال ایرانی قبل از هرچیز نیازمند یک «مرام نامه فوتبالی» است. حال اگر پائی و وسیله ای (مثل اساسنامه) نداند که به کدام سو و جهت باید در حرکت باشد تمامی راه ها می شود راه او و وجودش می شود همان اسب عصاری، راهوری که راه می رود و انرژی و توان مصرف می کند و در دایره تنگ روغن کشی، داشته ها و محصول هایش را یکی پس از دیگری خرد و له می کند تا عصاره گیری کند!. فوتبالی که مسئول بوده تا دانه ها را در زمین بکارد و پرورش دهد و یک را به ده و ده را به صد و هزار و... تبدیل کند تا بوستان ایرانی- فوتبالی تحقق یابد در پیروی کورکورانه از دیو سیاه فوتبال تقلیدی کارش به جائی می رسد که فقط خرد و له کننده داشته ها و محصول هایش می شود؛ فوتبالی که اسطوره اش باید از یک بوقچی مشت بخورد؛ فوتبالی که بزرگ اسطوره اش (علی پروین) می گوید که این امر یک سنت دیرینه در فوتبالمان است و فلانی و فلانی نیز مثل من مشت و بادمجان پای چشم را تجربه کرده اند و اصلا این یک آزمون و مرحله ای است برای اسطوره شدن در فوتبالمان!، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل؛ فوتبالی که تمامی اعضا و ارکانش دائم در حال اصطکاک و تفرقه و اضطراب و... بسر می برند، آیا فوتبال عصاری نیست ؟ براستی آیا چنین فوتبالی که عام و خاص آن همواره در شکوه و شکایت و نفی آن هستند، شایسته حفظ وحراست است؟ وآیا باید دهان مخالفین چنین فوتبالی را گل گرفت؟ آیا این فوتبالی که در ضمیر ناخودآگاه خویش «الهه ناز» فوتبالی را می بیند و پیوسته جستجوگر آنست اما در عمل و رفتار در راه دیوسیاه فوتبالی قدم می زند، آیا مستحق «تعلیق و تحریم » نیست؟ فوتبالی که هیچ جای آباد و آبادانی در آن نیست همین می شود که اینک هست، «کویر و برهوت سوزان» که تنها عشاق مجنون وار فوتبالی وآنانیکه میل زراندوزی و اشتهار در آن دارند، سالکان و مدعیان آنند و دریغا و دردا که تاآن هنگام که گوش و چشم کاروان فوتبالیمان نسبت به راه خود و غایت خویش بسته است «چرخش عبث فوتبال عصاری» ادامه و بقا دارد و تنها آنچه که می تواند پایان بخش این دور تسلسل شود «مرام نامه فوتبالی»است، چیزی که «ما» را ملزم می کند تا از خود بپرسیم که «ما» کیستیم؟ و درچه راهی سیر می کنیم و غایتی که می طلبیم کجاست؟ و چگونه می توانیم به غایت مطلوب نائل آئیم و...؟ این مهم (مرام نامه نویسی فوتبالی – ایرانی) زمانی در ضمیر«ما» نقش پررنگ و فعال می گیرد که با «تعلیق فوتبالمان» آنهم به دست و دستور خرد عام و خاص فوتبالی مان روبروی شود(«تعلیق تحمیلی»، همانطور که دیدیم و دیدند راه به جائی نبرد چراکه بدون پشتوانه و نظر اهالی فوتبال «کمیته انتقالی» آمد و به تهیه و تدوین  مرام نامه فوتبال ایرانی که کاری ملی و مردمی بود پرداخت و با تک نگری خویش طبیعی و بدیهی بود که حاصل اهتمام آنان فقط به اساسنامه نویسی فوتبال ایرانی ختم شود !). بله فوتبال ایرانی نخست نیازمند «تعلیق» آنهم به دست ایرانی است تا بزرگترین و معقول ترین قدم را در راه فوتبال ناب و اصیل بردارد (تهیه و تدوین مرام نامه فوتبالی) و بعد در سایه مشارکت عمومی به ایجاد و احداث ساختار آفرینی و ساختار سازی و... دست یازد (خودیابی و جهت یابی و خودآگاهی). امید آنکه من و تو و او بتوانیم به فوتبال فعلی مان بگوئیم «نه» و با هم به فوتبالی دگر بیندیشیم، باشد که باور کنیم فوتبال فعلی «حرام» کننده «ما» و داشته های «ما» است.

بدان امید- بدورد                                                                یکی از اهالی مردمی فوتبال – مهدی میرابی

افراط، عمومأ سبب پیدا شدن عکس‌العمل است و تغییری در جهت مخالف پدید می‌آورد خواه در فصول سال باشد، خواه در افراد و خواه در حکومت «افلاطون»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز175
mod_vvisit_counterدیروز115
mod_vvisit_counterمجموع416920