فهرست مطلب
کفاشیان
فوتبال آب انباری
پیشنهاد 3 گام
جوابیه به فدراسیون فوتبال
تمامی صفحات
شماره:   131-110
تاریخ:    17/02/1387

حضور محترم جناب آقای مهندس علی کفاشیان
ریاست محترم فدراسیون فوتبال
با عرض سلام و ادب،

واقعیت تلخ اینست که «ما» اهالی فوتبال مثل کسانی شده ایم که در داخل «آب انباری» عریض و طویل که دارای پله های «فرو» شدن و «بر» آمدن است گرفتار آمده ایم و به دنبال «آب» یا همان فوتبال ناب و اصیل، روان و دوان هستیم؛ «ما» با این باور که «آب» در «قعر» این آبدار خانه است، بیش از نیم قرن است که هر روز داریم با شور و شوق و تأمل پایین و پایین تر می رویم تا شاید روزی به «فوتبال ناب و اصیل» برسیم ودراین میان نیز با هر فروشدن از شدت نور و اکسیژن در هر لحظه و هر گام، کاسته و کمتر می گردد وجالب اینجاست که با این اوصاف تمامی«قافله سالاران»این تاریک خانه «ما» را به صبر و سکوت و امید آب یابی و.... دعوت می کنند و بعد ازاینکه پله های نزول را چندگامی با طمطراق و غوغا سالاری طی می نمایند به ناگهان در میان کاروان راهیان «آب» گم و کله پا می شوند، چرا که این از خاصیت نزول و ابتذال است و با این حال بلافاصله باز از میان قافله فوتبالمان، قافله سالاری دگر یا انتصاب یا انتخاب می شود و دوباره سیر رفتن به نزول و قهقرا با آوای بدیع و اغواگر ادامه می یابد؛ اکنون با جرات می توانیم بگوئیم که زیستن در چنین فضا واحوالی امری طبیعی و منطقی شده؛ آری ما بارها آزموده ایم که هر گاه خواسته ایم به راه بالعکس «نظر» افکنیم «نور» چشم هایمان را آزار داده لذا لعن «نور» و نفرین کردن آن راه که جز آزار ارمغانی ندارد، امری بدیهی گشته است.

اکنون ایکاش، ایکاش سروشی هرچند کوتاه و نارسا، یا وجدان بیداری از میان «ما» به ما می گفت: که بیرون ازاین آب انبار «باران» می بارد و آنقدر این باران جاری و پر نعمت است که می توان با آن تمامی

ظرف هایمان را و همچنین جسم وجانمان را بیالاییم و اشباع کنیم؛ ایکاش رسول و مبشری در دهانه آب انبار، صلای «حی علی الفلاح و حی علی خیرالعمل» را سر می داد تا ما «راه سیاه و تخیل برانگیز» را رها

میکردیم و با چرخش 180 درجه ای  مسیر بالعکس را پی می گرفتیم و سا لک راه «نور» یا همان مقصد نهایی و رهایی می شدیم! ایکاش در میان آنانیکه در جامعه فوتبال دارای اسم و رسم و بزرگی و.... هستند یکی پیدا می شد و عینک«دودی»ای تقدیم «کاروان سالاران» فوتبالمان می کرد و از ایشان می خواست که نخست عینک دودی را بر چهره مبارکشان زده و بعد در جهت بالعکس راه فوتبال آب انباری، برای لحظه ای به دهانه آب انبار(روزنه نور) بنگرند تا پس از رویت، ایمان و باور آورند که راه صواب، کدام سوی وجهت است؟ تا پس از آن با یقین و بصیرت کامل، قافله فوتبالمان را به راه صواب ترغیب و رهنمون دارند‌‌. کاشکی !

آری جناب آقای کفاشیان

من مردمی فوتبال ایران زمین نه امروز بلکه بیش از یک دهه است که در درون این فوتبال آب انباری، با عینکی دودی در دست (طرح فوتبال بهره وری یا مردمی) کوشیده ام تا در ابتداء به «رسالت»فردی و انسانی و ایرانی و اسلامی ....  خویش پاسخی نکو و شایسته دهم و بعد هدیه خود(عینک دودی یا همان طرح فوتبال بهره وری) را تقدیم حضور کاروان سالاران فوتبالمان کنم، در ادای این رسالت وعشق ورزی باید اعتراف کنم که در این راه «هیچگاه» توفیق آنرا نیافتم تا به حضور ودیدار عالی جاهان فوتبال نائل آیم و هدیه خویش را به طور مستقیم و رودررو پیشکش حضورشان دارم، اما در این راستا کم انصافی است که اذعان ندارم، تنها لطف و عنایتی که از سوی «حضرات» شامل حالم شده اینست که به کارشناسان خویش(یا همان «بادیگاردهای خویش») دستور داده اند تا منعکس کننده خواست و التجای من به ایشان باشند؛ اما افسوس که کارشناسان آنان «کاتولیک تر از پاپ» بودند وتقدیم عینک دودی به محضر «من سالارها» را  توهینی بزرگ و بعد بدعتگذاری زشت ونکوهیده می شمردند که مستوجب تکفیر وتدفین است.

بله جناب آقای رئیس

طی 12 سال اخیر با هر عزل ونصبی که در مدیریت کلان ورزش بویژه فوتبال صورت گرفته من نیز به انجام رسالت خویش، بیش از پیش اهتمام ورزیدم اما در این پروسه عزل ونصب ها با اینکه افراد مختلف و

سلیقه های مختلفی به حاکمیت رسیدند، آنچه که بر من معلوم وهویدا شد این بود که، آنچه به جایی نرسد «فریاد » است؛ من با این تجربه تلخ می دانستم «ارتباط با حضرتعالی» و مدیریت به اصطلاح متحول شده که پایه واساس آن از سوی کمیته اِندِخالی  گذاشته شده، باز دارم دست به کاری عبث و تکراری می زنم اما چه کنم که دوستانم بر من تکلیف کردند که دوباره دست به کار شوم زیرا که معتقد بودند جناب عالی دارای حسن ارتباط وتامل وتحمل و توجه و....می باشید و از من خواستند تا به شما بگویم و بخواهم و تقدیم کنم و همانطور که حضرتعالی مستحضرید من نیز چنین کردم و در تاریخ 28/11/1386 نامه ای بشماره 120-110 را تقدیم حضورتان داشته و بعد در انتظار نشستم تا اینکه بعد از چندی در کمال تعجب از آکادمی فوتبال با من تماس تلفنی گرفتند و فرمودند نامه ای را که شما خطاب به ریاست فدراسیون نوشته بودید به ما واگذار شده (با خود گفتم حتماً دلیلی داشته که نامه ام را به آکادمی فوتبال ارجاع داده اند وصلاح کار خویش خسروان دانند) آقایی بنام جعفری از طرف دکتر علیزاده جهت تکمیل کردن «طرح» از من خواستند که  هر چه را که مایل  می باشم برای مطالعه ایشان  ارائه دهم و بعد افزودند جهت عملیاتی شدن طرح خویش آیا برآورد «هزینه» کرده اید؟ که من در جواب گفتم، جهت تحقق این طرح احتیاج به هیچ هزینه ای نیست بلکه یکی از مهمترین ویژگیهای طرح فوق آن است که بر اساس حداقل امکانات وداشته های ملی به تبیین اهداف واستراتژی خود پرداخته و متذکر شدم که  طرح بهره وری همانند گوی توفیق وکرامت در میان جامعه فوتبال افکندن است  ودر این خصوص پیوست شماره (1) را به آکادمی فوتبال ارسال نمودم وبا توضیح شفاهی ومکتوب،  متذکر شدم که طرح فوتبال بهره وری جهت تحقق خویش فقط و فقط نیازمند توجه وعزم ملی است و.....اما در تاریخ 3/2/87 از آکادمی فوتبال مجدداً تماسی گرفته شد و جوابیه شان (پیوست شماره 2) را برایم قرائت نمودند!

اکنون دوستانم که مرا مجاب ومکلف به نامه نگاری با فدراسیون «شما» نمودند وهمچنین خودم از خودم شرمنده هستیم، دوستان از بی مهری وعدم توجه فدراسیون به عینک دودی ومن نیز از خودم که چرا دوباره دست به آزمون زدم؛ براستی که من مردمی فوتبال از روزیکه به «درون» این فوتبال آب انباری هبوط و سقوط کرده ام پیوسته دروغ و فریبکاری دیده و شنیده ام و همواره 2 طناب بزرگ و پوسیدة اغوا کننده را در مقابل دیدگان خود یافته ام که عقل و منطق ظاهری می گوید این 2 طناب تنها راه نجات من از این تاریکخانه است؛ اولین طناب نامش «فوتبال» است و بر روی آن با خطی فسفری نوشته شده، این نردبان راه کسانی است که خواهان رشد وتعالی « فردی وگروهی و ملی» هستند  از این روی، ‌هر که هستی، هرچه هستی اگر در این راه بکوشی به غایت خود نزدیک ونزدیکتر می شوی تا شاهد مقصد را در آغوش آورید.

اما دیگر طناب که  نامش «مردم سالاری» است  بر روی آن  نیز با خطی فسفری و فریبنده نوشته شده، راه یاری، راه شکوفایی و پرورش استعدادها، راه نور، راه اختیار عمل برای آنانیکه در اندیشه فردای بهتر برای ایران اسلامی هستند و.....

با این حال افسوس و صد افسوس هر گاه که کوشیدم تا به این 2 ریسمان بیاویزم و بالا شوم چیزی جز وجود سیم های خاردار و ناحیه هایی که شوکهای الکتریکی داشته اند چیزی دیگر ندیدم؛ 12 سال است که پشت کنکور ودر بسته اطاق آقایان مقیم و گرفتار آمده ام و با این حال هنوز مشتاقم تا روزی به محضر ایشان وارد شوم وعرض نمایم که: این فوتبال همانند گرداب و باتلاق است که همه کس و همه چیز را به «فرو» شدن  و تدفین فرا می خواند و بدین علت از بردگی این فوتبال بتدریج بیرون نمی توان آمد بلکه جهشی لازم است، جهشی مثل شکافتن پوسته دوره جنینی، مثل رستن دانه از کالبدش، مثل تحول فکری در شما بواقع که تحول و دگردیسی این فوتبال  منوط به نگاه و جهان بینی« کسی» است که در راس هرم فوتبال  بعنوان «قافله سالار» آن قرار می گیرد وفرمان «ایست و توقف وحرکت » قافله فوتبالمان در حیطه توان واختیارات  اوست  و عزیز  وحضیض فوتبال راشامل می شوند

و اما اکنوت رسالت سخت و خطیر هدایت ورهبریت فوتبالمان به حضرتعالی واگذار گردیده ، همان فوتبال که می دانیم در درون چاهی کلا سیک (آب انبار) بدنبال « آب» دوان و  روان است و متاسفانه چنان غرق در نفس عمل نیک خود است (آب یابی یا همان رسیدن به فوتبال ناب واصیل) که حقیقت آب را فراموش و گم کرده  در حالی که فقط کافی است قافله سالار این کاروان از جایگاهی که هم اکنون دارد (راس وابتدای کاروان) فرمان « ایست» صادر کند و بعد خود را به انتهای کاروان رساند (روی به مدخل آب انبار) و آنگاه توان وپتا نسیلی که در «فرو» شدن می کوشید ومصروف می شد را به «فرا» شدن و«بر» شدن تا نور و رهایی، دعوت ورهنمون دارد تا تحول واقعی صورت پذیرد .

حال اگر جنابعالی « نقشه راه»ی که به رشد وتعالی این فوتبال منجر شود در دست دارید کافی است تا آن را بیان و تعریف دارید وپای در راه نهید ونهیم و اگر بامن شهروند ایرانی ـ فوتبالی هم رای هستید که فوتبالمان تقلیدی است ودر ظلمت و نزول وسیاهی( آب انبار)بدنبال آب می گردد و قا فله سالارانش را یکی پس دیگری بی رحمانه به مسلخ می برد، شما نیز همانند من مردمی فوتبال می توانید « نه» بگوئید واز فرو  شدن سر باز زنید ومانع تهی شدن و تدفین خویش گردید چرا که ما امانت دار گوهر والای الهی وانسانی و ایرانی واسلامی هستیم، اگر در این مخالفت و «نه» گویی مرا مورد تکفیر وتحریم و تدفین قرار دادند و بدعت گزاری زشت خواندند، اما شما را به جرم مردمی بودن مواخذه وشماتت نخواهندکرد بلکه تحول آفرین و اَبَر مدیر و اَبَر سیاستگذار واقعی فوتبال خواهند شناخت ،  پس با این اوصاف شما می توانید دست به فرا خوان ملی ومردمی زنید و این پرسش 60 ساله را که گم شده فوتبالمان از آغاز تا امروز بوده مطرح نمائید که « فوتبال چیست؟»  ( فرمان ا یست وتوقف کاروان فوتبالمان) و «برای رشد و تعالی فوتبالمان چه باید کرد؟» (فرصتی برای باز گشت به انتهای کاروان ، جهت آغاز نوین) بی تردید هرگاه که مدیر ومدیریتی بااین تواضع واعتراف واستمداد روی به جامعه فوتبال کند خواسته ونا خواسته موجب «اجماع و خردوزی ونبوغ ایرانی» در راه فوتبال خواهد شد. امید آنکه آغاز «خرد ورزی ونبوغ ایرانی در فوتبال ایرانی بدست حضرتعالی رقم خورد ودر تاریخ فوتبالمان، یاد ویادگاری نکو وشایسته بر جای گذارید . بدان امید شعر ذیل را جهت اختتامیه این مقال پیشکش حضورتان می دارم .

بدرود ، تا حیات متعالی ونوین فوتبالمان  
یکی از اهالی مردمی فوتبال ـ مهدی میرابی

ز وحدت گلستان شوداین حیات

مبادا فریبت دهد اجنبی

خفت وضعف ودرماندگی

شود ریشه کن ،جهل وقال و نفاق

شویم از قیود اسارت رها

فشارد اگر دست تو دست من (اهالی مردمی فوتبال)

زوحدت شوی چیره بر مشکلات

به وحدت فرا خواند ما را نبی

نیاید «ببار»از پراکندگی بجز

من (اهالی مردمی فوتبال) وتو چو باهم کنیم اتفاق

من (اهالی مردمی فوتبال) وتو چو تبدیل گردد به ما

زبون می شود دشمن این وطن

جدا نیست از راه تو راه من(اهالی مردمی فوتبال)
بود خصم تو ، خصم بد خواه من


کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز50
mod_vvisit_counterدیروز88
mod_vvisit_counterمجموع415690