محاوره «فوتبالی»

مطلب ذیل گفتگویی است مابین چند شهروند فوتبالی که در سالن «انتظار» ایستاده اند، اوّلی «متعصب» به فوتبال و دیگری «متجدد» در فوتبال و سومی «فرافوتبالی».

متعصب:   ریاست فدراسیون فوتبال باید فردی کاملاً فوتبالی باشد، زیراکه یک فوتبالی با دردها و دغدغه ها و کاستی های فوتبال آشناست و بدلیل آنکه در لحظه لحظه فوتبال زیسته، لذا نیازها و راه نجات آنرا بخوبی می داند و شایسته است که چنینی فردی در مسند فوتبال قرار گیرد.

متجدد:   اگر فوتبالی ها منجی امور و رشد خود در جامعه می بودند که کار به تعلیق و مهلت مقرر و کمیته انتقالی و ... نمی کشید تا منجر به ترور و تحقیر فوتبال ایران زمین گردد؛ او با این ادلّه بدین باور است که فوتبال در فقر و خلاء اندیشه نوین قرار دارد، از این روی شایسته است تا اندیشه های سیاسی و صنعتی و تجاری در فوتبال حاکمیت یابند تا فوتبالمان را از مهجوری خویش به در آورند.

متعصب:   هرچه که بدبختی و فلاکت در عرصه فوتبال بوجود آمده حاصل حضور همین افراد غیرفوتبالی بوده که با عدم شناخت خود از فوتبال این وضع اسفناک را بوجود آوردند.

متجدد (ضمن قطع کردن کلام متعصب):   دیدیم که محمد دادکان و بعضی از آقایان که از فرش تا عرش فوتبال را سیر کرده اند کاملاً فوتبالیِ صرف بودند، امّا عاقبت مرثیه سرای فوتبال شدند، مگر اینان فوتبالی نبودند؟ حالا تو بگو چه گلی بر سر فوتبال زدند؟! اصلاً چرا تو در حجاب «فوتبالی» بودن اسیر هستی و از غیرِفوتبالی ها می هراسی.

متعصب:   فوتبال در هیچ کجای دنیا بدون حاشیه و جنجال نیست و اگر فردی «سیاسی» یا ... در فوتبالمان به حاکمیت رسد، کار نقد کردن از فوتبال که هزار و یک مشکل دارد نه تنها سخت و دشوار می شود بلکه بعنوان تضعیف و تحقیر نظام به شمار می آید و تا جنابِ قافله سالار بخواهد حد و مرز «خط قرمز» را در فوتبال بشناسد به قهقرای فوتبال رفته ایم.

تا اینجا شخص سوم (فرافوتبالی) خاموش بود و زمانیکه سخن آغاز نمود چنین گفت:

فرافوتبالی:  

قومی متفکرند اندر ره دین        قومی فتاده پا در ره شک و یقین
می ترسم از آن روز که بانگ برآرند        کی بی خبران راه نه آنست و نه این

بلکه راه سومی نیز وجود دارد و آن راه و طریقت خودِ فوتبال است؛ امروزه بدلیل آنکه «فوتبال» پای از حیطه و دایره «ورزش» بیرون نهاده و به پدیده ای فراورزشی و جهان شمول تبدیل گردیده، بدین علت دیگر مدیر و مدیریت «فوتبالی صرف» برای هدایت و راهبرد آن کافی نیست، اگر ما بدین باور و تعریف باشیم که «فوتبال» فقط یک ورزش گروهی است، پس بهترین گزینه جهت هدایت و رهبریت آن افراد فوتبالی هستند که به لحاظ تخصص و شناختی که نسبت به فوتبال دارند شایسته جلوسِ بر مسند آنند، امّا اگر «فوتبال» را یک پدیده فراورزشی و جهان شمولِ «صرف» به حساب آوریم، پس نیاز به مدیریتِ «فرافوتبالی» در اولویتِ اوّل قرار می گیرد که باید از مدیریت های صنعتی، تجاری، سیاسی، نظامی و ... مدد بگیریم.

متأسفانه، ما با این 2 دیدگاه و نظر، همواره به فوتبالمان نگریسته ایم، یا خواهان مدیریتِ فوتبالی بوده ایم و یا خواهان مدیریت فرافوتبالی، از این روی عرصه فوتبالمان را گاه به دست «تجربه آموختگان» (فوتبالی سنتی) سپرده ایم و گاه به «علم زدگانِ» فوتبالی یا مدیریتِ علم زده غیرفوتبالی وانهاده ایم. افسوس که علمِ بی عمل و عملِ بی علم پیوسته در فوتبالمان به حاکمیت رسیده اند و همواره نیز دچار عزل و نصب های متعدد شده اند؛ سالهاست که این 2 سرمایه ملّی مان را به باد داده ایم، اسطوره های فوتبالمان را تنها به آن دلیل به مسلخ می بریم که فاقدِ اصول و بیان علمی «تجربه» خویش هستند و در انتقال آن عاجز و ناتوانند و «علم» زدگانمان را نیز محکوم می کنیم که از «عمل» خالی و بی بهره اند و دریغا که اکنون نیز باز این پروسه تکراری «انتخاب» را با رنگ و لعابی دگر مایلیم ادامه دهیم درحالیکه نیاز فوتبالمان به مدیری «مدبّر و مردمی» است، کسی که نخست با ارائه «برنامه و راهکارِ» خویش، اعضاء و ارکان جامعه فوتبال را به سوی یک هدفِ والا و مشترک فرا خواند و بعد وحدت و انسجام و پویایی فوتبالمان را شامل شود و بدین طریق پیوندی مابینِ «علم» و «عمل» در فوتبالمان بوجود آورد؛ او هرکه می خواهد باشد، یک رجال فوتبالی یا سیاسی یا نظامی یا صنعتی یا ... او باید بداند که فوتبال چیست؟ و زاده چه عوامل و عناصری می باشد و انواع متکثر آن در جهان کدامند و ساختارِ ماهوی فوتبالی چگونه است؟

حرف فرافوتبالی هنوز تمام نشده بود که «متعصب و متجدد» خطاب به او گفتند:

آنچه که گفتی مطلوب ترین و ایده آل ترین خواست و نیاز فوتبالمان است امّا این را بدان که اگر چنین مدیری جامع الاطراف در فوتبالمان وجود داشت تاکنون شناخته و برانگیخته می شد و مشکل اساسی فوتبال همین است که از «بد» و «بدتر» باید یکی را انتخاب کند.

فرافوتبالی (با آهی از سرِ سوز گفت) :   عالمت غافل است و تو غافل/ خفته را خفته کی کند بیدار. حق با شماست، ما آنقدر در هوای مسموم و خواب کننده «ساختار تقلیدی» آرمیده ایم که مورد استحاله ذهنی و رفتاری قرار گرفته ایم و همانند «افیون زدگان»، معتاد به حیات و بقاء اوئیم و بدون او زندگی دیگر برایمان غیرممکن و غیرقابل تصور است، آری ما چنان در ساختار تقلیدی تنیده شده ایم که دیگر نمی دانیم آیا اوست که ما را می سازد و پرورش می دهد یا اینکه «ما» او را می سازیم و انتخاب می کنیم.

با این اوصاف اگر «رسولی» و منجی ای در فوتبالمان ظهور و تجلّی نکند پیوسته در «دوزخ» ساختار تقلیدی گرفتار خواهیم ماند و صدافسوس که شما می گوئید چنین انتظار و امیدی رویایی بیش نیست!

حال که چنین تصور می کنیم بیائیم حداقل خطاب به مدیر و مدیریت بعدی فوتبالمان بگوئیم که یک «مدیر» هرچه هم جامع و کامل و توانمند باشد، باز در مقابلِ وجوه گوناگون فوتبال ناقص است، از این روی خواسته و ناخواسته، بسیاری از امور فوتبال مهمل می ماند لذا می بایست «شورایی از خبرگان فوتبال» در سایه مدیریت آن مقام ایجاد و تأسیس گردد تا بعنوانِ چشم ها و توان آن مدیریت به تمامیت امور فوتبال بنگرند و معقول ترین اقدام و عمل را پس از شناختِ جامع از فوتبال مرعی دارند.

در این هنگام صدای بلند نگهبان اطاق CCU اعلام کرد که «وقت ملاقات» است و شهروندان ورزشی-فوتبالی به عیادت بیمار خویش شتافتند.

                       
یکی از اهالی مردمی فوتبال – مهدی میرابی

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز40
mod_vvisit_counterدیروز103
mod_vvisit_counterمجموع415592