«درد» و «دواي» فوتبال
 
از نگاهِ فلسفي و نظري به فوتبالِ جهاني، «برزيل» نخستين كشوري است كه توانسته با استراتژي «2پايي» نمودن فوتبال خويش امتياز و برتري خود را در جهان بنمايش بگذارد و علي رغم ضعف هاي اقتصادي و صنعتي و تجاري و ... در جهان حرف اوّل را بزند و در مقابل فوتبال اروپاي صاحبِ سبك و روش كه مهد فوتبال است عرض اندام نمايد. اكنون سؤالي كه مطرح است اينست كه «فوتبال 2 پايي» از نگاه نظري چيست؟ اگر يك پاي فوتبال «برزيل» را سياستگذاران و متوليان فوتبال آن كشور بناميم، پاي دگر آن اهالي مردمي فوتبال آن سرزمينند كه بذر و نهال فوتبال را در وجود خويش «كاشت و داشت» نموده اند و در اين ميان مسئوليت «برداشت» و عرضه آن بعهده متوليان و سياستگذاران فوتبال برزيل گذاشته شده، لذا غني بودن ساختار فوتبال برزيل موجب آن شده تا رسالت سياستگذاران فوتبال آن كشور صرف استخراج و پالايش اين معدن عظيم شود؛ حال با اين تعريف اجمالي از فوتبال برزيل، بيائيم ببينيم چه اشتراكات و تفاوتي مابين فوتبال ايران زمين با فوتبال برزيل وجود دارد.


-     حال اگر كشور برزيل با داشتن فوتبالي همانند فوتبال مردمي گل كوچك توانسته تا زيرساختارهاي فوتبال خويش را پويا و فعال كند «ما» نيز مي توانيم با توجه و بهادادن به ريشه اصلي فوتبالمان، گل كوچك و زمين خاكي زيرساختار فوتبالمان را به واسطه «سازمان ورزش شهرداري» فعال و پويا و هدفمند نمائيم (حداقل رسالتي كه از سازمان ورزش شهرداري مي توان توقع داشت).

-     حال اگر برزيل معدني غني از استعدادها و نبوغ فوتبالي است كه در آستانه استخراج و پالايش قرار دارند «ما» نيز داراي استعدادهاي خودجوش و خودپرور فراواني هستيم كه متأسفانه بعلت عدم «تست ملّي- فوتبالي» هنوز نتوانسته ايم تا نسبت به خلاقيت ها و هنرنمايي آنان مطلع و آگاه شويم از اين روي اين سرمايه ملّي و مردمي هيچگاه عرصه اي را براي بروزِ توانمندي خويش نداشته و نيافته و همواره در پشت ديوار ناكامي خيمه زده و لحظه شماري مي كند تا در روياي خويش «حل» و غرق و تدفين گردد، درحاليكه «ما» مي توانيم با ايجادِ آزموني ملّي- فوتبالي «نخبگان» اين رشته را شناسائي كنيم و سپس راه رشد و صعودشان را هموار سازيم تا معني شايسته سالاري درعرصه بازيگري فوتبال تحقق يابد.

-     حال اگر تفسير «فوتبال» در برزيل معني «براي جمع و باجمع و درجمع» مي دهد (نگاه منطقي و معقول به فوتبال) ولي در كشور «ما» تبديل به «فوتبال من و با من و براي من» مي شود و در اينخصوص نيز «ما»    مي توانيم در قالب سمينار ملّي فوتبال به شرح و تفسير «فوتبال» و اجماع طلبي و وحدت آفريني آن بپردازيم و تعريفي بديع كه با ذات و سرشت فوتبال قرين و مصادف باشد ارائه دهيم تا با شناختي جامع به تبيين اهداف و استرات‍ژيهاي فوتبالمان بپردازيم و كاشفان راه شرقي فوتبال گرديم.

-     حال اگر شوق ملّي و مردمي «فوتبال» در كشور برزيل به بار مي نشيند (وحدت فوتبالي) و ميوه فخر و افتخار و اقتدار مي دهد امّا در كشور ما فوتبال بدليل تقليدي بودن آن به شكوه و ناله و آه بدل مي گردد (كثرت فوتبالي) و برايمان حيراني و سردرگمي بيشتر را به ارمغان مي آورد كه با اين احوال نيز «ما» مي توانيم با احداث «اتاق فكر» در ساختار فوتبالمان موجب پيوند و اتصال و شادي و ... اعضاء و اركان جامعه فوتبال را فراهم آوريم و به انسجام و اتحاد و همدلي نائل آئيم.

براستي كه «ما» با پشتوانه ملّي و مردمي، توان و پتانسيل آنرا داريم تا همانند برزيل داراي فوتبال «2پايي» شويم و بسان برزيل نيز مدعي «سبك و روش» خاص خود (ساختار شرقي) در عالم فوتبال گرديم و جايگاهي والا و متعالي را از آن خويش سازيم.

حال در راستاي 2 پايي شدن فوتبالمان زمان آن فرارسيده تا از «خود» و «سياستگذاران» فوتبال سؤال كنيم چرا فوتبالمان نمي تواند قائم به 2 پاي خويش گردد؟ و پيوسته با يك پا، پاي سياستگذاران فوتبال بايد همانند مستان سكندري بخورد و همواره در حالت دَوَراني خويش اسير باشد؟ براستي چرا؟


اكنون با تعريفي كه از فوتبال برزيل بدست آمد مي توانيم بگوئيم تا آن زمان كه حق و حريم و نقش «مردمِ فوتبالدوست» بويژه نسل جوان به نظاره گري رخدادهاي فوتبال خلاصه شود و اين سرمايه ملّي و مردمي جايگاهي در ساختار فوتبال نداشته باشند، وضعيت به همان منوال كه هست ادامه خواهد يافت (فوتبال تك پايي)

و

تا آن زمان كه سياستگذاران فوتبال نيز «قائل» به وجود و بودن پاي ديگري بنام «مردم» نباشند، دستيابي و رسيدن به فوتبال برزيل (فوتبال 2 پايي) خواب و خيالي بيش تعبير نمي شود چراكه فوتبالمان فقط توفيق اين را داشته تا در «تونل زمان» حركت كند امّا هيچگاه سعادت آنرا نيافته و نداشته تا براي يكبار هم كه شده «از خود عبور و حركت» كند و در خويشتن خويش تأمل و تعمقي را روا دارد تا بعد با اقتدار و توانمندي «آينده» را از آن خود نمايد.


حال بيائيم بپذيريم كه «با آمدن يك گل در فوتبالمان، بهار نمي شود» و باور كنيم كه با آمدن كلمنته فقط مي توانيم به سطح فوتبالمان بپردازيم و بي نظمي و بي ساماني آن را آرايشي دگر بخشيم؛ از اين روي از رندي و يا قصورمان است كه با آمدن كلمنته فكر كنيم كه او هم سطح و هم عمق فوتبالمان را مورد بازنگري و تحول قرار مي دهد و در اين ميان كار و رسالت «ما» چيزي جز تأمل و سكوت و نظاره گري نيست.


با اين اوصاف اميد آنكه با اجماع «رسانه ها» اين نمايندگان ملّي و مردمي فوتبال كه پيشگامان نهضت روشنگري و خردورزي در جامعه فوتبالند، روزي بتوانيم از موضع ايشان درخصوص «پاي مردمي فوتبال» اعلام موجوديت كنيم و حيات و تكوين فوتبال 2 پايي را شامل و موجب شويم و يا آنكه از تعقل و تواضع و تفاهم سياستگذاران فوتبال در راستاي 2 عنصري شدن فوتبالمان بهره مند گرديم تا بعد با تماميت خويش «برزيل آسيا» را بسازيم و تحقق بخشيم.

بدان اميد، بدرود.
یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی





Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز76
mod_vvisit_counterدیروز203
mod_vvisit_counterمجموع416706