برنامه‌هاي سازماني را كه من ديده‌ام مانند مناسك رقص بارانند و تأثيري بر هواي پس از آن ندارند، اما كساني كه در آن شركت مي‌كنند فكر مي‌كنند تأثير دارد. افزون بر اين، بسياري از توصيه‌ها و دستورهاي مربوط به برنامه‌ريزي درباره بهتر كردن رقص است نه تغيير هوا.( ايكاف، راسل)

پایه های فوتبال ملی یا گمراهی فوتبال

پلوتارک در کتاب «حیات مردان نامی» آورده است که پیشکسوتان ورزشی- یونانی بعد ازپیروزی های خویش در بازیهای المپیک چنین می گفتند که:

«ما نيز زمانی جوان و شجاع و قوی بوده ايم.»(اعجاز آفرین میدانهای مسابقات)

که مردان جوان از درون میدان مسابقه به ایشان پاسخ می دهند:

«اکنون ما نيز اينطور هستيم، بياييد بيازماييد و ببینید.»

و از بیرون میدان، بچه هاخطاب به آن دو نسل جواب می دهند:

«امّا در آينده ما قويتر از همه خواهيم بود».

« چکامة جشن آوازه خوانيهای مردم اسپارت»

آری با خواندن و دیدن این مطلب، من مردمی فوتبال آه از نهادم برآمد که آیا «ما» اهالی فوتبال نیزروزی  می توانیم در جمع خود چنین آوازه خوانیهائی داشته باشیم؟ (آواز روند تکامل و تعالی جمعی در کار جمعی)

با این توصیف آیا «ما» همینک می توانیم به پیشکسوتان خود بگوئیم آنچه که شما به «ما» دادید داریم به نحو احسن پاسداری و نگهبانی می کنیم و بر آن همواره و پیوسته نیز می افزاییم و با سرافرازی بتوانیم اعلام کنیم که اینک نمایندگانی شایسته و بایسته جهت ایثارگری وآورده های تان هستیم و سپس به آنان بگوئیم، بیائید ببینید؟ و آیا نسل بعدی با دیدن عدم مدیریت ها و نزول ها و ابتذال های فوتبالی می تواند بدون داشتن «الگوئی مطلوب وتعالی بخش» به «ما» بگویند که آینده ای نکو و شایسته را در فوتبال ملی رقم خواهند زد ؟ بواقع که کاستی ها و شکست تیم ملی بزرگسالان کم بود، شکست تیم ملی جوانان و نوجوانانمان هم بدان افزوده گشت تا بیش از پیش در عدم خودباوری و خودیابی و جهت یابی فوتبالی غرق شویم! آیا این شکست ها که  در پایه های فوتبالمان یکی پس از دیگری بروز می کند گواهی متغن نیست که «ما» داریم راه را اشتباه می رویم، این ره که می رویم به هیچستان است؟ با این شکست در شکست ها (آفتاب آمد دلیل آفتاب)آیا زمان آن نرسیده که به قافله سالاران این قافله بگوئیم که به کجا چنین شتابان آنهم روی به نزول و ابتذال! و چه شدآن قول های کاذب که چنان می کنیم و چنان کرده ایم (توجه به تیم های پایه، آینده فوتبالمان)؟ آیا وقت آن نرسیده که عالیجاهان فوتبالمان بپذیرند که این کاره نیستند و شایسته است که غاصب این مسند نباشند؟ با این احوال و اوصاف ایکاش فوتبال مردم شمول و جهان شمول نبود و برد و باخت های آن در سطوح مختلف جامعه آثار عدم خودباوری و بی هویتی و ... را درپی نداشت. ایکاش «سردمداران فوتبال اساسنامه زده» باور می کردند که با پای مصنوعی (مدیریت بوروکراسی+مدیریت سیستم شناس وفرمولی) نمی توان  فوتبال بازی کرد؛ ایکاش باورمی کردند که فوتبال ایرانی نیازمند اعتراف به «بن بست» است (آنچه که جامعه فوتبال بخوبی می داند اما اولیای آن فاقد این شناخت  عمومی می باشند چراکه در لاک مسئولیت پذیری آن مانده و جا خوش کرده اند) و لذا اعتراف به بن بست را مساوی با عدم مدیریت خود تلقی می نمایند و براستی که هیچ بقالی نمیتواند بگوید «ماست من ترش است»تا در سایه آن اعتراف با اجماع ملی و مردمی به«چیستان فوتبال» بیندیشیم (سمینار ملی و مردمی فوتبال) و راه و راهکاری متعالی و معقول و منطقی را با «خرد عمومی- فوتبالی» بیابیم و سپس آنگاه بگوئیم که «ایرانی می تواند».

امید آنکه مومن شویم که تنها راه و راهکار نجات فوتبال ایرانی دردست مدیریت های آن نبوده و نیست همچنان که سیر زمان گواه آن بوده است بلکه گردهمائی«ملی و مردمی» می تواند مجرای اصلی و بنیادین  در تحول فوتبالمان باشد.(اجماع اندیشه های عام و خاص فوتبال در راستای «چه بایدکرد؟»).

یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

مديران امروز بايد ناپيوستگي‌ها را مديريت كنند (دراكر، پيتر)

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز6
mod_vvisit_counterدیروز53
mod_vvisit_counterمجموع415287