من نمی دانم پدربزرگم که بود، اما به این نکته بیشتر اهمیت می دهم که بدانم نوادۀ او چه کسی خواهد شد. «آبراهام لینکلن»
دگردیسی فوتبال ایرانی
براستی تعهد و رسالت اندیشمندان و عشاق فوتبال ایرانی در این برهه از زمان چیست؟ این برهه از زمان که دولت عدم تمایل خویش را به باشگاه داری اعلام نموده و از طرفی دیگر نیز بخش خصوصی با باور سرمایه سوزی در فوتبال هیچ میل و رغبتی به تیم داری و باشگاه داری ندارد، سرنوشت و تکلیف فوتبال ایرانی چه می شود؟ آیا ویران سرای فعلی فوتبالمان از این هم بدتر و خراب تر می شود و یا نه یک مفری و امیدی و دریچه ای نوین به رویمان گشوده می گردد؟ احوال و آینده نه چندان دور فوتبالمان گواهی بر یک «دگردیسی» فوتبالی می دهد و این واقعه یک رخداد مهم و سرنوشت ساز برای فوتبالمان است لذا شایسته و بایسته است تا توجه عام و خاص فوتبالمان بر این مهم معطوف گردد و در سودای چه باید کرد؟ برآید. بی تردید اگر «ما» بتوانیم برای مدتی هرچند کوتاه و مختصر به استقبال آینده برویم و از امروز برای فردای فوتبالمان تدبیر و برنامه ای بیندیشیم می توانیم این بحران و دگردیسی را به طریقی که خود اندیشیده ایم به هدایت و کنترل و تعالی رهنمون سازیم و بهره وری مطلوب کنیم، اما اگر «ما» تسلیم موج حادثات باشیم این دگر شدگی می تواند نزول و ذلالت «ما» را دوچندان کند! چرا که تسلیم و بی برنامه بوده ایم و قادر نبوده ایم تا به استقبال آینده برویم و آنچه که میخواهیم بسازیم و طلب کنیم (وادادگی محض). آری این از ضرورت های مهم است که اندیشمندان و عشاق فوتبال ایرانی برای اینک و آینده گنگ فوتبالمان تصمیمی عاجل اتخاذ نمایند، امروز صورت مسئله فوتبال ایرانی اینست: « فوتبالی» با عدم پذیرش از سوی دولت و نه نظام خصوصی مواجه شده است با چه سرمایه و پشتوانه ای می تواند به حیات متعالی راه یابد و از فرو رفتن نیز تن باز زند؟ افسوس که «ما» درجهان هستی دیده ایم که فوتبال یا با متولی دولتی و یا با تولیت بخش خصوصی اداره شده و نوعی سومی نیز وجود نداشته (مگر باشگاههایی همچون بارسلونا که تا حدودی مردمی هستند)، از این روی ذهن های الینه شده «ما» فقط و فقط در دایره نظام دولتی یا خصوصی سازی شده فوتبال دور می زند و هیچگاه بدین باور نبوده ایم که شاید نوع دیگری از هدایت و مدیریت فوتبال به نام «ساختارمردمی فوتبال» می تواند وجود داشته باشد ومتولد شود، ساختاری که تنها می بایست از دل مردم مشرق زمین به تجلی عینی رسد و نیاز انسان شرقی را از« فوتبال» و تعالی و برتری خویش را با آن نشان و بروز دهد. بواقع که فوتبال ایرانی هم بنابر جبر فوتبالی خویش (عدم پذیرش فوتبال از سوی دولت و نظام خصوصی سازی شده) و هم برای احراز هویت خویش و نوآوری مطلوب، نیازمند ایده و راهکاری است که فوتبال را تقدیم «مردم» نماید و از آنان بخواهد که فوتبال را یار و هادی و مرشد باشند، بله «ما» می توانیم چنین ساختاری را به سهولت و آسان بیافرینیم مشروط به آنکه باور کنیم با فوتبال مردمی قادریم تا اعجازگر باشیم. امید آنکه در سایه وزارت ورزش و جوانان بتوانیم به ساختار مردمی ورزش و فوتبال بیندیشیم و تحولی نو را شامل و موجب شویم، بدان امید، بدرود.
یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی
مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم، مهم این است که در چه مسیری گام بر می داریم. «هولمز»
< قبلی | بعدی > |
---|