حکایت ماهیگیر و فوتبال

حکایت زیر، نقل حال تمامی ریاست های فوتبالمان بوده که با وجود داشتن دریای خودجوش «فوتبال گل کوچک و زمین خاکی» همواره در پی صیادی فوتبال چمنی به رودخانه های غربی فوتبال رفته اند و اما نقل «حکایت»که آورده اند: «دو مرد در کنار درياچه ای مشغول ماهيگيری بودند. يکی از آنها ماهيگير باتجربه و ماهری بود اما ديگری ماهيگيری نمی دانست. هر بار که مرد باتجربه يک ماهی بزرگ می گرفت، آنرا در ظرف يخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند، اما ديگری به محض گرفتن يک ماهی بزرگ آنرا به دريا پرتاب می کرد؛ ماهيگير باتجربه از اينکه می ديد آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسيار متعجب بود، لذا پس از مدتی از او پرسيد: چرا ماهی های به اين بزرگی را به دريا پرت می کنی؟ مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است!»

گاهی ما نيز همانند همان مرد، شانس های بزرگ، شغل های بزرگ، روياهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد قبول نمی کنيم، چون ايمانمان کم است.

ما به يک مرد که تنها نيازش تهيه يک تابه بزرگتر بود می خنديم، اما نمی دانيم که تنها نياز ما نيز آنست که ايمانمان را افزايش دهيم.

خداوند هيچگاه چيزی را که شايسته آن نباشی به تو نمی دهد .

اين بدان معناست که با تعقل و آگاهی از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد استفاده کن.

آری با کمال تاسف تمامی کسانیکه بر عرصه فوتبال مان جلوس کرده­اند، فوتبال گل کوچک و زمین خاکی را که از متن و نهاد روح ایرانی جهت تطابق با «روح فوتبال»آفریده شده است، جدی نگرفتند (سرمایه و دریای خودجوش وطنی را که سال­هاست در انتظار استخراج و پالایش لحظه شماری می کنند و در نبوغ خود می­پوسند و می­میرند)، چرا که ظرف قافله سالاران فوتبال ایرانی کوچک بوده است و غرق در رودخانه تعریف شده فوتبال چمنی و غربی بوده اند، از این روی خواسته و ناخواسته «ما»شده ایم مصداق «آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد» . امید آنکه روزی و روزگاری کسی بر مسند ریاست فوتبال ایرانی تکیه زند که فرای فوتبال چمنی بیندیشد وچنان بینا و بصیر باشد که با سرمایه انسانی- ایرانی یکی دیگر از ساختارهای بدیع را (همانند کشور برزیل) با نام ساختار «مردمی» به جهانیان بشناساند و بشناسانیم. بدان امید- بدرود.

یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

یک مسئله کوچک مانند یک ریگ است. اگر این ریگ را خیلی نزدیک چشمان خود نگه دارید همۀ دید شما را به خود اختصاص می دهد و چیز دیگری را نمی بینید. اگر در فاصله ای معقول آن را نگاه دارید می­توانید آنطور که هست آن را ببینید و اهمیت نسبی آن را درک کنید. اگر این ریگ را جلوی پای خود بیندازید چیزی جز یک ریگ که در مسیر ابدیت قرار دارد نخواهید دید. «سلیاسوس»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز144
mod_vvisit_counterدیروز115
mod_vvisit_counterمجموع416890