کار بی استاد خواهی ساختن                                         جاهلانه جان بخواهی باختن «مولوی»

لیوان آب و فوتبال ایرانی

استادی در شروع کلاس درس لیوانی را پر از آب کرد و سپس آنرا بالا گرفت که همه ببینند، بعد از شاگردان خود پرسید به نظرشما وزن این لیوان چقدراست؟ شاگردان جواب دادند، 50 گرم، 100گرم ، 150 گرم، بعد استاد گفت من هم بدون وزن کردن نمی دانم که دقیقا وزنش چقدر است اما سئوال من این است، اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم چه اتفاقی می افتد؟ شاگردان گفتند هیچ اتفاقی نمی افتد، استاد پرسید، خوب اگر یک ساعت همین طور نگه دارم چه اتفاقی می افتد؟ یکی از شاگردان گفت، دست تان کم کم خواب می رود و درد می گیرد، استاد گفت حق با توست، حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟ شاگرد دیگری گفت که دست تان بی حس می شود  و عضلات تان تحت فشار شدید قرار می گیرد و فلج می شوند و آنگاه کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند، استاد گفت، بجا گفتی، ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟ شاگردان جملگی گفتند، نه، استاد ادامه داد پس چه چیزی باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ و در عوض من چه باید بکنم؟ شاگردان گیج شدند، یکی از آنها گفت لیوان را به زمین بگذارید، استاد گفت دقیقا، مشکلات زندگی هم مثل همین لیوان است، اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد، اما اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد اگر بیشتر از آن نگه دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود، فکر کردن به مشکلات زندگی مهم است ولی مهم تر آن است که در پایان هر روز آنها را زمین بگذارید به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرید، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!! در پایان استاد چنین گفت  «دوستان من، یادتان باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذارید؛ زندگی همین است». آری این درس و حکایت استاد، وصف حال و روز فوتبال ایرانی است که اولیای آن سالهاست این لیوان را (ساختار تقلیدی فوتبال) در دست دارند که هم خود پیوسته عذاب می کشند و هم اهالی فوتبال را نیز به عذاب آورده اند، چراکه هنوز استادی در درون جامعه فوتبال یافت نشده تا به «ما» و عالی جاهان فوتبال ایرانی بگوید که از این دیو سیاه تقلیدی فوتبال روی برگردانیم و امور را آنچنان که هست ببینیم و درک کنیم. امید آنکه روزی و روزگاری فوتبال ایرانی این لیوان منحوس را برسنگ سیاه جهل بکوبد و رهائی «ما» را تضمین نماید.

به بدان امید- بدرود.

یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

ما زغفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم                    موج ریگ خشک را آب روان پنداشتیم «صائب تبریزی»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز109
mod_vvisit_counterدیروز115
mod_vvisit_counterمجموع416854