به غفلت نشاید شد این راه را / که ابر از تو پنهان کند ماه را «نظامی»

دوام شادی فوتبالی تاکجاست؟

پیروزی پرگل و بی سابقه تیم ملی در راه جام جهانی که دوباره دلهای اهالی فوتبال را با فوتبال بیشتر نزدیک کرد در پس خود یک واقعیت آشکار دارد که «ما» همانند یک قافله میلیونی و صد البته «حیران» و پیوسته نیز نالان می مانیم که سرنوشت و آینده خویش را به یک قافله سالار به نام مربی خارجی سپرده ایم و در پشت سر او به اینک و آینده فوتبالمان می نگریم و راه مقابل را می رویم. آری ما «فرمان» ماشین سنتی خود را که با اهتمام مهندس صفائی فراهانی که تنها بدنه اش، صافکاری و بتونه و رنگ براق «برتر» به آن زده شده بود، به نام «خودرو برتر» وارد کورس «برترها» کردیم و در تکرار مسابقات، همواره ناکام عرصه های آن بوده ایم و جملگی مان بارها و بارها از راه عقلی و قلبی فهمیده ایم که این «خودرو» از رده خارج است و جوابگوی خواست و نیاز«ما» نیست اما اینک که می بینیم یک مربی خارجی چطور ماشین فوتبالی مان را از چند پیچ با مهارتی خاص گذر داده چنان شگفت زده می شویم که نعره مستانه می زنیم و چه چه و به به سر می دهیم که با همین ماشین زوار دررفته می توانیم شاهکار بیافرینیم !!!(ایجاد خودباوری فوتبالی در خود)که ناگهان بسان گذشته با راننده «وطنی» یا «خارجی» فوتبالمان با تصادمی مواجه می شویم (حالتی که بارها و بارها آن را تجربه و آزموده ایم). بله،آنگاه که در شوک توقف و تصادم فوتبالی قرار می گیریم و صندلی های ابوغراضه فوتبالی همراه با اهالی آن از جای کنده می شوند و بر روی هم می ریزیم و ناله و فریاد و فغان هایمان به فلک می رود و مدیریت و راننده  و آورنده آنان و ... را دو صد نفرین و دشنام می دهیم که چنین بلائی را بر سرمان آورده اند، واقعیتی انکارناپذیر در تاریخ فوتبالمان است. اکنون اتومبیل وحشت فوتبالی باکمی اضطراب نمکی از تونل شادی و سرور و باران گذر می کند؛ امروز همانند تکرار ایام پیشین است، روز گذر از پیچ و پیچ ها، فصل عشق ورزیدن و از نشاط فوتبالی و روح جمعی آن لذت فراوان بردن؛ اینک هنگامه عرق ملی افزایش یافتن است، روز امید به مقتدر بودن و توانستن بیشتر است، لحظه جوانه و پیوند خوردن نور امید در دل های فرزندان امروز و فردای فوتبالمان است، اما، اما، اما چه سخت است دل بریدن از این همه لطافت و زیبایی و پویائی و نشاط که ناگهان در تصادمی دیگر قرار می گیرد و «هبوط»ی دگر آغاز می شود و افسوس آنگاه که در نزول و ابتذال قرار می  گیریم به جای آنکه به عدم شایستگی خودرو فوتبالی بنگریم(ساختار تقلیدی) با خود می گوئیم که این از طبیعت فوتبال است که فراز و فرود دارد و این راننده وطنی یا خارجی نتوانست «ما» را به مقصد رساند!!! دریغا و دردا که هیچ گاه در فراز های فوتبالی به ماهیت و سرنوشت  فوتبالی خویش ننگریستیم چراکه زمان مستی فوتبالی مان بوده و افسوس که در فرودها و ابتذال ها نیز باور نکردیم که فوتبالمان سنتی است و نیازمند یک تحول «ماهوی» است، تا در راه آسیب شناسی به درستی عمل کرده باشیم.

حال  به من می گوئی که ناامید به آینده می نگرم؟ به صعود و تکامل فوتبالی ایمان و باوری ندارم؟  وکارلوس کی روش را به خوبی نمی شناسم؟ در جواب می گویم «بله» من آن گاه به حقیقت تغییر و تحول در فوتبالمان ایمان و باور می آورم که یکی آمده باشد نخست منکر این فوتبال (ماشین) شود و بعد مژده  و الگوی«ساختاری» نوین و متعالی و مردمی ارائه دهد، آن هنگام امیدی واقعی به آینده فوتبال ایرانی خواهم داشت؛ می گویم «خاویر کلمنته» همان راننده خارجی که از ذوق زدگی آمدنش او را در همان پله اولیه اتوبوس فوتبالی شگفت زده کردیم خیلی باهوش و دانا بود که گفت من اهل راندن این فوتبال نیستم و نوه اش را و پیری و کمردرد و پروازی بودن را بهانه کرد، او خیلی خوب ذوق زدگی مان و عمق خواسته هایمان را فهمید، او می دانست که اهالی فوتبال از وی «ساختار سازی» و «ساختارآفرینی» را توقع دارند، نه فقط هدایت یک تیم را، او از انجام این رسالت سخت و خطیر تن باز زد زیراکه وسعت نیازمان را به خوبی درک کرد، اما خوشبختانه یا متاسفانه «کارلوس کی روش» از عمق ذوق زدگی مان که در دیدار با «کلمنته» داشتیم «محروم» ماند، چراکه تدبیر مدیر و مدیریت فوتبالی بر این امر استوار بود تا او را پنهانی آورند و در پشت فرمان هدایت قرار دهند. بواقع که مربی پرتغالی بدون درک فضا و وسعت خواسته های اهالی فوتبال پای در درون این اتوبوس نهاد و رسالت خویش را فقط در راهبرد این خودرو درجاده جام جهانی دید، نه ساختار آفرینی و ساختار سازی! با دانش علمی و فنی که در کارنامه «کارلوس کی روش» وجود دارد، توقع آن می رفت که نخست بیاید یک راهکار و تست فوتبالی جهت گزینش و انتخاب «بازیکن» تیم ملی ارائه دهد تا شایستگی بازیکنان چون گذشته که براساس سلیقه شخصی بود بر پایه یک علم و منطقی استوارگردد تا سرمشقی برای کار علمی امروز و فردای فوتبالمان باشد (سنگ نخسین یک بنای علمی-فوتبالی). اما دیدیم که او نیز چنین نکرد و همانند مربیان پیشین آمد مهره های دلخواه خود را با سفارش یا بی سفارش گلچین کرد، بدون آنکه معیاری و میزانی را در این راستا برای «ما» به یادگار گذارد؛ براستی که وجود کارلوس کی روش در سرزمین هایی که از دریای غنی استعدادها و سرمایه های خودجوش مردمی فوتبالی بی بهره اند (کشور های عربی) یک «نعمت بزرگ» است اما وجود همین آدم فوتبالی و کارنامه دار( آنهم با یک قرار داد بلند مدت) در سرزمینی که تشنه پالایش و استخراج  نبوغ فوتبالی خویش است، اگر منتج به «ساختار سازی» و ساختار آفرینی نباشد یک «فاجعه » و استعمار فوتبالی است.(عدم بهره وری از توان ملی و مردمی) آری اگر «کارلوس کی روش» آمده بود و فقط یک «کار» در این فوتبال انجام می داد و تجربیات«آموزش فوتبال» خویش را در آکادمی فوتبال، نهادینه می کرد، آنگاه می گفتم که کاری همه شمول و مردم شمول انجام داده و او قابل تقدیس است که از دانش و بهره فوتبالی اش «ما» را بهره مند ساخته، در جواب می گوئی  خیالی آرمان گرایانه و منفی به فوتبال می نگرم در حالیکه باید بر بال اکنون و لحظه های ناب و شیرین فوتبالمان که در پیش روست سوار شوم و همرنگ جماعت گردم و در شادی آنان شاد باشم و در زمان غم و درد، اندوهناک و نالان، می گویم «کجایی ای زجان خوشتر، شبت خوش باد من رفتم». امید آنکه روزی کسی در درون این فوتبالمان پیدا شود و به جای «ماهی» دادن به «ما»، نحوه ساختن قلاب ماهیگیری و صیادی  آن را بیاموزاند. بدان امید- بدرود.

یکی از اهالی مردمی فوتبال – مهدی میرابی

اكتشاف نگريستن به آن چيزي است كه ديگران مي بينند و انديشيدن در مورد آن است بگونه اي كه

ديگران نمي انديشند. «آلبرت.اس.گئورگي»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز140
mod_vvisit_counterدیروز115
mod_vvisit_counterمجموع416886