برنامه ریزی، آوردن آینده به زمان حال است تا بتوانید همین الان کاری برای آن انجام دهید.«آلن لاکین»

خفته گان فوتبالی دیروز و بیداران امروز؟

سالها پیش به «ما» گفتند که فوتبالمان دولتی است و باید به تعلیق و تحریم برود تا روزی بپذیرد که با نقشه راه فیفا به فوتبال مردمی ورود کند و از دمکراسی فوتبالی برخوردار شود! و «ما» با خود گفتیم به به! چه نیکو؟ و در این راستا آمدند گفتند نه دولت و نه«یک فرد»نباید حاکم بر سرنوشت فوتبال ایرانی باشد و باشند، پس قدرت و اقتدار را به مجمع عمومی هفتاد و چند نفر واگذار نمودند و آن مجمع را به ظاهر «ابرمدیریت عام فوتبالی ایرانی» نامیدند که «ابرمدیریت خاص فوتبالی» می بایست از دامن خرد ایشان پای به عرصه تکوین و حیات نهد. در واقع این اتفاق که مرجع تصمیم گیر و سرنوشت ساز فوتبال ایرانی را «مجمع عمومی فوتبال» منظور نمودند یک اقدام خوب و شایسته بود، اما همان آقایانی که نقشه راه فیفا را برایمان ترسیم کردند، نگفتند که اگر «مجمع عمومی فوتبال» متشکل از جمعی خفته بود، آنگاه چطور باید آنان را بیدار و هوشیار و متوجه نقش و رسالت شان در فوتبال ایرانی نمود و درست امروز معضل فوتبال ایرانی چنین مجمع عمومی ای است که آنقدر بیدار و هوشیار نبود که به امور جاری خویش آنچنانکه مقدر شده بود، پردازد و لذا دیدیم که مقوله مهم انتخابات ریاست فدراسیون فوتبال آنهم با مدیری نمونه و متبحر در بوروکراسی زدگی به تعویق می افتد و قسمتی از امور اساسنامه بازی نیز با تاخیر  روبرو می شود و... (مجمعی که کلید روشن و خاموش کردن آن در دست فدراسیون و بالا دستی است که هر گاه بخواهند آنان را به صحنه می کشند و آن گاه که نخواهند به خواب خوش). اکنون همین مجمعی که در طول 4 سال گذشته حتی برای نمونه یک اجماع خودخواسته را در راستای تامل بیشتر برسرنوشت فوتبال ایرانی و رسالت شان نداشته اند، امروز باید بعنوان عقل حاکم و حَکَم بر فوتبال ایرانی دست به انتخاب یک «ابر مدیریت راهبردی فوتبال ایرانی» بزند!  در حالیکه همگان خوب می دانیم که این مجمع فاقد صلاحیت معنوی است، علیرغم آنکه مشروعیت بوروکراسی و اساسنامه ای دارد، اما این خود بزرگ درد و دغدغه اینک و امروز فوتبالمان است که سرنوشت فوتبال ایرانی در گرو جهان بینی و نگرش مجمع عمومی فوتبال است، مجمعی «هم وصلة ناجور» که مربی خارجی و نا آشنا با دردها و نیازهای ما اهالی فوتبال می تواند در آن صاحب رای باشد که چه کسی از درون جامعه فوتبالی- ایرانی شایسته تصدی قافله سالاری فوتبال ایرانی است! اما بسیاری از اصحاب و اهالی رسانه ها که سالها استخوان در این فوتبال خرد کرده اند و یا بسیاری از بزرگان و پیشکسوتان فوتبالی نمی توانند در سرنوشت سازی فوتبالمان شریک و دخیل باشند! آقای گل لیگ در صورت خارجی بودن نیز می تواند با تمامی بیگانگی خویش «حق» یک رای داشته باشد، اما بسیاری از اهالی خاک خورده و درد آشنای فوتبالی، دارای چنین حق رای نیستند! بسیاری از زیرمجموعه های فرعی فوتبال در درون آن مجمع دارای رای هستند اما اسطوره­های فوتبالی از داشتن چنین حق رای محرومند! با این اوصاف هر چه در درون این مجمع کاووش می کنیم آنچه که در می یابیم آن است که این مجمع فاقد صلاحیت لازم در امر حاکمیت و حکمیت فوتبالی است و با این حال همین مجمع باید با رای خویش برای فردای بهتر فوتبالمان یا سقوط و ابتذال بیشتر آن تصمیم گیری کند،«صغیری معنوی و فکری »(هویت چهل تکه) که در پس اساسنامه فوتبالی قرار گرفته و ملزم به تصمیم گیری در سرنوشت سازی فوتبال ایرانی است! آری، وقتی که رسالت نمایندگی فوتبالی در درون مجمع، مختصر به بالا و پائین و چپ و راست کردن و کم و زیاد نمودن «بندها و تبصره ها» است و غایت بودنش به این امور صوری ختم می شود، چگونه می توان خواست که اندیشناک و خردورز در انتخاب «اصلح فوتبالی» باشد؟ و شایسته ترین را برگزیند؟ دردا و دریغا که نیاز واقعی این مقطع از روند فوتبال ایرانی به «مجمع عمومی ای آگاه و بینا و رسالت ورز و پیشگام خرد و روشنگری و تعالی» است (جان مایه اصلی رنسانس فوتبالی که از راس فوتبال به دنبال شایسته سالاری، حرکت خویش را تبیین کند). اما افسوس که این مجمع نه تنها بیدار نیست، بلکه چندین گام نیز از عرف تعقل فوتبالی مان عقب تراست. آری «ما» غریب به چهار سال است که باور نکرده ایم بزرگ حاکم و حَکَم فوتبال ایرانی «مجمع عمومی فوتبالمان» است و به سراغ تک تک اعضای آن هفتاد و چند نفر نرفتیم و از ایشان نپرسیدیم حالاکه این توفیق برایت میسر شده تا نماینده خاص فوتبالی گردی و در سرنوشت سازی آن نقش و رای داشته باشی، توکیستی؟ و چه احساس رسالتی در درون این فوتبال سیاه بخت داری؟ که خبر از نور و روشنائی و امید دهد؟ بله اگر امروز به کثرت جامعه فوتبالمان بگوئیم که اعضای مجمع عمومی فوتبالمان چند نفر هستند و به تعداد انگشت های دست از آنها نام ببرید، بی شک نمی دانند. وقتی که «ما» به مجمع عمومی آنچنانکه شایسته و بایسته شأن و جایگاه اوست بها و منزلت ندادیم طبیعی و بدیهی است که ایشان نیز رسالت خویش را در تعدیل و جرح اساسنامه ببینند که هرگاه لازم و ضروری بود پای در میدان فوتبال ایرانی نهند! براستی که نقشه راه فیفا بستر «مشروطه و مشروعه» شدن فوتبالمان را بوجود  آورد اما افسوس که «رسانه ها» این نمایندگان عام مردمی فوتبال را از مجمع کنار زدند و این امر موجی از دل زدگی از «ماهیت مجمع عمومی» را در دلهای اهل رسانه و مردم بوجود آورد و همین موجب شد تا مجمع به جمعی خفته تبدیل شوند که براساس ضرورت ها فعال و کاری گردند؛ عدم استقبال رسانه ها از «مجمع نوین فوتبالمان» از یک سو و عدم فعال و پویا بودن مجمع عمومی بعنوان نفش سازنده و بنیادین فوتبال ایرانی از سوی دیگر موجب شد تا مجمع عمومی چیز فرمایشی در اذهان «ما» و آنان جای گیرد و اکنون سئوال اینجاست چرا رسانه های ورزشی طی 4 سال گذشته هیچگاه به سراغ تک تک اعضای مجمع عمومی نرفته اند تا با مصاحبه های گوناگون و با طرح سئوالهای مختلف این بزرگ مرجع فوتبالی را به جامعه بشناسانند؛ امید آنکه در این مقطع کوتاهی که به انتخابات سرنوشت ساز فوتبالی مانده، در سایه اهتمام جمعی رسانه های فوتبالی شاهد آن باشیم که ایشان  دست به معرفی و شناسائی تک تک اعضای مجمع عمومی زده اند و در مصاحبه های گوناگون و با طرح سئوال های مختلف(کیستی ؟ چرا درحوزه تصمیم گیری فوتبال ایرانی قرار گرفته ای و چه تعریفی از فوتبال و «وضعیت موجود» داری؟ و نقش و رسالت شما در این راستا چیست؟ و...) زمینه و بستر «خودیابی و خودآگاهی» را برای «مجمع عمومی فوتبالمان» فراهم آورند تا آنان درسایه بیداری و درک رسالت شان  در درون مجمع عمومی«اصلح» فوتبالی را برگزینند. بدان امید- بدرود.

یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

وفاداری به حال است که وفاداری به آینده را آماده می سازد. «فنلون»
یک رگ اگر در این تن «ما» هوشیار هست             با او حساب دفتر هفتاد و اند کن «مولوی غزل2044»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز214
mod_vvisit_counterدیروز115
mod_vvisit_counterمجموع416960