من نمی گویم سمندر یا پروانه باش                  گر به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش

مجمع شناسی فوتبالی

در طول تاریخ فوتبالمان هیچگاه سراغ نداریم که «مدیری» با رای مجمع عمومی فوتبالمان برگزیده گردد و سپس بیاید بگوید که رفتار و کردار مجمع عمومی نیاز به بازنگری دارد و این مهم از اوجب واجبات فوتبالی است! زیراکه «مجمع عمومی» همان عقل حاکم و حَکََم برفوتبالمان است؛ پس بنابراین اگر «خیر» واقعی فوتبالمان را خواهانیم باید از درون همین مجمع پیام ها و پایه های یک ساختار فوتبال مطلوب پی ریزی گردد. آری «ما» کدام مدیری را می شناسیم که آمده باشد و بگوید «اگر آب همواره از چشمه گل آلود بوده» اکنون متن و نهاد این گل آلودگی از «مجمع عمومی» فوتبال است پس بیائیم اصلاح و دگرگونی را از این موضع بخواهیم و انجام دهیم! کو آن مدیری که بگوید من قبل از آنکه خود را سرگرم دیگر امور حاشیه ای فوتبال کنم اصل و اصالت کار خویش را در «مجمع تکانی» دیده ام؛ بله، وقتی که نه مدیری اصلاح گر فوتبالی یافت می شود که جرم شناس واقعی فوتبالمان باشد و نه دارای مجمع عمومی آگاه و خردورز و جلوتر از زمان و مکان خود و جامعه اش هستیم، آنگاه فوتبال تقلیدی این دیو سیاه ویرانگر خلاق، بر مرزهای روح و جسم و معنویات و داشته های «ما» جولان می دهد و بخار «بختک زدگی» را غلیظ و غلیظ تر می کند تا جملگی باور کنیم که در تقدیر «ما» نهفته که همواره برزخی فوتبالی باشیم و هر 4 سال یکبار به ایستگاه عزل و نصب ها یا ابقای مجدد برسیم و در آن هنگامه نیز ببینیم که 77 نفر بر صندلی های آن ایستگاه نشسته اند و یکی را به عنوان قافله سالار بر می گزینند تا باز تسلسل دوباره با نقش و لعابی دیگر آغاز شود و در راه 4 ساله دیگری روان و دوان شویم. افسوس و دردا که «ما» جامعه سیال در عالم فوتبال، هیچگاه باور نکردیم که این سرنوشت شوم را می توانیم تغییر دهیم و روزی باید که سکون و پابرجائی خویش را ببینیم و جشن بزرگ خود را برپا کنیم. افسوس که «ما» همانند گیاهی بی ریشه در بادها دوان و رها هستیم و این حقیقت تلخ را همگان می دانیم که بی قرار و بی چرا زندگان فوتبالیم؛ اینکه در شبستان فوتبالمان کسی شمعی در دست ندارد و از راههای تاریک و تنگ سرزمین فوتبالی مان گذر و عبور نمی کند و پیامی از سحر و نور را با خویش زمزمه نمی کند، آنچه که حاکمیت می یابد «سکوت و خلاء اندیشه» است؛ وقتی که «درد» ما را درمانگری یافت می نشود تا مداوا کند، آنچه که تقدیر ما می شود «گنگی و بختک زدگی فوتبالی» است؛ وقتی که چهل شمع جای خود را به چهل چراغی که روشن و خاموش کردنش در دست دیگری است می دهد، وقتی که هنوز مجمع ضرورت امور نخستین تر از انتخابات فوتبالی را مُدرک نیست؛ وقتی که مجمع عمومی متعقل و متعرف آن نیست که هرکس که بتواند جامع ترین طرح و ایده ای مشرقی از فوتبال ارائه دهد که منطبق با داشته ها و سرمایه های فعلی و وطنی باشد، او پدر معنوی فوتبال ایرانی است و مجمع بازوی اجرائی و پویائی آن «ایده و طریقت فوتبالی» است؛ وقتی مجمع عمومی فوتبالمان چنین فراخوانی را قادر نیست تا از خود صادر کند و بستر زایش و تحقق ایده های نوین و وطنی را میسر و مقدور سازد، باید روح ایرانی به چنین فوتبال ویرانگر و مصرفی و ضد اخلاق و ارزشهای انسانی و الهی تن در دهد؛ وقتی که حاکمیت دیو سیاه فوتبال تقلیدی حاکم بر «ما» و اراده های ماست دیگر وجود «مجمع عمومی مکانیکی» یک بازی بزرگتر و شکیل تر بیش نیست! با این اوصاف امید و انتظار می رود که روزی یکی از میان این مجمع عمومی پیدا شود و خطاب به آن جمع بگوید که رسالت ناب و اصیل و انقلابی آنان در این فوتبال بختک زده چیست؟  بدان امید- بدرود.  یکی از اهالی مردمی فوتبال- مهدی میرابی

بند از پای شما همان گشاید که بسته است. «سهروردی»

Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز167
mod_vvisit_counterدیروز115
mod_vvisit_counterمجموع416913