بسیج عمومی در راه فوتبال

تا کی ؟ تاچند؟ این مردمی که مولدان اصلی فوتبالند و همواره نیز از زبان مسئولین ذیربط می شنوند که «فوتبال متعلق به مردم است» باید چشم به راه اقدامات و آزمونها وخطاهای «نظام فدارسیونی» فوتبالمان باشند؟ و هیچگاه نتوانند در عزیز و حضیض چیزی که به نام و متعلق به ایشان است نقش و مشارکتی سازنده و خلاق ایفا نمایند.

 جامعه ایرانی درطول 3 دهه اخیر بارها و بارها دیده و آزموده که هرگاه «مردم» در «اموری ملی» حضور و مشارکت نموده اند، اعجازی بزرگ خلق کرده اند ، آری در طول این 3 دهه اخیر «مردم» در انواع و اقسام فراخوانهای ملی حضور و مشارکت داشته اند (بسیج نظامی ، بسیج سازندگی، بسیج سواد آموزی، بسیج واکسن کوبی و جشن های نیکو کاری و ...) و صد البته که به خوبی و شایستگی نیز امور را به انجام و مقصد رسانده اند. با این توصیف این سئوال پیش می آید که آیا فوتبال ایرانی ، یک مقوله ملی و مردمی نیست؟ آیا این ابررشته ورزشها که امروزه پای از حیطه یک ورزش بیرون نهاده و به پدیده ای فراورزشی و مردم شمول و جهان شمول تبدیل گردیده و خواسته و ناخواسته «پارامتر»ی جهت «سنجش» هوش و درایت و کاردانی و همدلی و ... دولت ها و ملت ها به شمارمی آید ،آیا نباید مورد توجه جامعه ایرانی قرار گیرد و جهت واماندگی و پس مانده گی آن ازجامعه ایرانی خواست تا در این عرصه نیز بطور موقت و آزمایشی، وارد شوند و اعجازی بزرگ بیافریند؟ آیا هنگام آن نرسیده که با اجماع ایرانی، فوتبال ایرانی را از مهجوری و حیرانی و سردرگمی اش «نجات» دهیم ؟ آیا ....

اگر همین امروز اولیای نظام جمهوری اسلامی ، خطاب به طلایه داران فوتبال ایرانی بگویند که در راستای رشد و تعالی فوتبال ایرانی، مجازید تا دست به فراخوان ملی و مردمی زنید و از توان ملی و مردمی در راه شکوفایی و نو آوری فوتبالمان بهره مند شوید، «ما» چه کس یا چه مرجع و مقامی را می شناسیم که از این فرصت طلایی بتواند حداکثر بهره را ببرد؟

اینکه تاکنون از ناحیه فوتبالی ها کسی طلایه دار «فراخوان ملی و مردمی» در راه رشد وتعالی فوتبالمان نشده گواهی متغن است که نشان می دهد که جامعه فوتبالمان همواره و پیوسته با عدم اندیشه نوین و متعالی (خلاء اندیشه) روبرو است و آگاهانه و ناآگاهانه در بختک ساختار تقلیدی فوتبال اسیر و گرفتار آمده و بعد بضاعت و درایت اولیای فوتبالمان نیزهیچگاه از «حباب من» و من سالاری پای بیرون ننهاده تا از رصدگاه «من» به تماشا و نظاره «جمع» معطوف گردد و راه و چاره را در «اجماع ملی» بدانند و تعریف کنند؛ در واقع کار و عملکرد اولیای فوتبال صرف «حل» صورت مسئله فوتبالمان شد و متاسفانه ایشان بدون آنکه به ماهیت درست یا غلط بودن صورت مسئله فوتبالمان «شک» و ابهامی روا دارند ، غرق در« حل» آن مجهول و غامض بزرگ شدند (عمل زدگی قبل از جهت وغایت شناسی) و عاقبت نیز با تکفیر و لعن و خاطره نویسی از متن فوتبال به حاشیه آن رفتند؛ ازاین جهت با صراحت تمام می توانیم بگوئیم که ما اهالی فوتبال هیچگاه مدیر و مدیریتی در ورزش کشور بویژه فوتبال سراغ نداریم که نخست آمده باشد به درست یا غلط بودن «جهت» فوتبالمان که همانا بی جهتی است بیندیشد و پس از شناخت و فرقان ، عهده دار قافله سالاری فوتبال شود.

متاسفانه این واقعیت تلخ در طول حیات 60 ساله فوتبالمان همواره وجود داشته که نه جامعه فوتبال و نه اولیای آن هیچگاه نکوشیده اند تا پاسخی برای سئوال های اساسی و بنیادین فوتبال، بیابند و بجویندکه :

فوتبال چیست؟ و اولیای و عناصر متشکله آن کدامند و انواع زایش های جهانی فوتبال چه ساختار هایی را موجب شده و کدام ساختار جهانی می تواند باساختارهای فرهنگی و اجتماعی مان ، همخوانی و مطابقت داشته باشد؟ تا ما آنرا برگزینیم و آیا اصلا ایرانی با داشتن چنین استقبال و استعدادی که در فوتبال دارد، باز هم نیازش الگو برداری ساختاری است یا که بلعکس خود می بایست ساختار آفرین باشد.

 آری این سئوال های بنیادین و اساسی و اصولی که جهت فعالیت فوتبال ایرانی را باید تبیین کند متاسفانه هیچگاه ودر هیچ دوره ای از کاندیدای فدراسیون فوتبال ایران زمین پرسیده نشد، چرا که تعریف مان از فوتبال این است که «فوتبال ماشینی» همیشه روشن است که هر 4 سال یکبار «راننده » آن عوض خواهد شد ، براستی اگر ما فوتبال را ساخت و ساز یک «بنا» می دانستیم ، بی شک ازمعمارو معماران آن بنا سئوال می کردیم که با این مصالح مطلوب مترصد خلق چه اثری هستند ؟ اکنون با هزار ویک دلیل می توان اثبات کرد که «ما» جامعه فوتبال در عالم حیرانی وبختک زدگی ساختار تقلیدی گرفتار آمده ایم و با این حال هیچکدام مان نیز نه حنجره ای برای داد زدن  و استمداد طلبی از جامعه ایرانی دارد و نه قادریم تا بدون مدد ملی و مردمی «حباب شیشه ای ساختار تقلیدی فوتبالمان» را بشکنیم وخودیابی و خودباوری فوتبالی را تحقق بخشیم ، با این اوصاف بیائیم اعتراف کنیم که «ما» درطول 60 و چند سالی که از عمر فوتبالمان می گذرد ، اگر دارای نوک و جهتی می بودیم ، بی تردید تا کنون پوسته ساختار تقلیدی فوتبال را شکسته بودیم و رهایی و پویایی را برای فوتبال ایرانی به ارمغان می آوردیم ، بیائیم اعتراف کنیم که «ما» دیگر قادر نیستیم تا «تابوی»فوتبال تقلیدی را که ما را مسخ خویش کرده فروریزیم ، لذا در انتظار روزی هستیم تا« بت شکنی ملی» بیاید و با تبر«شَک» حباب شیشه ای فوتبال تقلیدی را فرو ریزد و آزادی و پویایی و خردورزی را به «ما» هدیه دهد.    

بواقع که هرگاه طلایه داران فوتبال تقلیدی اعلام واعتراف دارند که در هدایت و رهبریت فوتبال ایرانی که مقوله ای ملی و مردمی است وامانده اند ونیازمند توجه و عنایت ملی و مردمی در راه رشد و تعالی فوتبال ایرانی هستند ، آن روز، روزموعود فوتبال ایرانی است. امید آنکه ایمان و باور آوریم که فوتبال مقوله ای ملی و مردمی است و این پدیده هنگامی به نظم و سامان و تعالی می رسد که جامعه ایرانی در آن شریک و دخیل گردد ؛ باشد که با اجماع توانمندیهای جامعه ایرانی، روح ایرانی را که توام باخردورزی و نبوغ است بر پیکره مرده و کم تحرک فوتبال ایرانی جاری و ساری نمائیم و اقتدارایران و ایرانی را در این مقوله متجلی سازیم.                           

بدان امید – بدرود
یکی از اهالی مردمی فوتبال – مهدی میرابی




Add comment


Security code
Refresh

کاریکاتورها

تعداد بازدیدکنندگان

mod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_countermod_vvisit_counter
mod_vvisit_counterامروز186
mod_vvisit_counterدیروز115
mod_vvisit_counterمجموع416932